پارتی هشت نفره p¹¹
ا/ت از خواب بیدار شد . یکم هنوز حالش بد بود ، بلند شد از برای اینکه یه کمی خواب از سرش بپره نشئت رو صندلی نانو.بقیه پایین نشسته بودن داشتن انیمه میدیدن و خوراکی میخوردن ،
کوک: میگم بچه ها ا/ت از خواب پاشد اول بگم که بچه چیه یا بپرسم که چرا حالش بد شد ؟
نامجون: حالا بزار بیدار شه بعد ، ازش بپرس که چرا حالش بد شد.
همه تایید کردن .ا/ت بلند شد و آروم آروم اومد پایین.
جین: فعلا یکم خلوت کنید ا/ت اومد.بعد بلند شد و رفت سمت ا/ت دست ا/ت رو گرفت آروم آروم اومدن پایین.
قسمت راحت مبل برای ا/ت بود یعنی وسط مبل سه نفره جین و شوگا سمت چپ و راست ا/ت نشستن. تهیونگ و کوک رو مبل دو نفره ، نامجون بچم رو مبل یه نفره ، جیمین و جیهوپ هم رو اون یکی مبل دو نفره [ لازم نبود بگم کی کجا نشسته:/]
ا/ت سرش رو گذاشت رو شونه ی پهن جین و چشاش رو بست.کوک با اشاره میگفت بپرسم ازش. اعضا هم با اشاره گفتن آره
کوک: اهمم.. ام... ا/ت الان حالت خوبه ؟ چیزی نمیخوای؟
ا/ت: چرا غذا هایی که اون پریشب داشتیم.
کوک: ا/ت میشه بپرسم که چرا حال بد شد
ا/ت :راستش از صبح حالم بد بود البته بعد سونوگرافیا!! رفتیم هم خرید گرما بهم خورد بد تر حالم بد شد.امروز نمیخواستم تفریحتون رو خراب کنم ، راستش اصلا هم دلم نمیخواست بیام ، چون میدونستم که چه اتفاقی میخواد بیوفته.وقتی رفتیم توی جنگل انگاری یکی از داخل داشت با چوبی چیزی بهم میزد
تهیونگ:آخیییییی.... بچم داشت بهت لگد میزد.
شوگا با چشم قره به تهیونگ نگاه کرد که خودش رو جمع کنه.
شوگا: خوب الان ماهم یه خبر خوب رات داریم.
ا/ت: چی ؟
شوگا: بچه .... اهمممم. ام...... بچه ......
ا/ت : جون به لبم کردی بچه چی.
جیمین پا میزد به پای شوگا که بگه استرس برای ا/ت خوب نیست.
شوگا: بچه دختره
ا/ت:شوخی میکنی؟[باذوق]
شوگا: نه زمانی که تو بیهوش بودی جوابش آوند
ا/ت از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه
کوک: میگم بچه ها ا/ت از خواب پاشد اول بگم که بچه چیه یا بپرسم که چرا حالش بد شد ؟
نامجون: حالا بزار بیدار شه بعد ، ازش بپرس که چرا حالش بد شد.
همه تایید کردن .ا/ت بلند شد و آروم آروم اومد پایین.
جین: فعلا یکم خلوت کنید ا/ت اومد.بعد بلند شد و رفت سمت ا/ت دست ا/ت رو گرفت آروم آروم اومدن پایین.
قسمت راحت مبل برای ا/ت بود یعنی وسط مبل سه نفره جین و شوگا سمت چپ و راست ا/ت نشستن. تهیونگ و کوک رو مبل دو نفره ، نامجون بچم رو مبل یه نفره ، جیمین و جیهوپ هم رو اون یکی مبل دو نفره [ لازم نبود بگم کی کجا نشسته:/]
ا/ت سرش رو گذاشت رو شونه ی پهن جین و چشاش رو بست.کوک با اشاره میگفت بپرسم ازش. اعضا هم با اشاره گفتن آره
کوک: اهمم.. ام... ا/ت الان حالت خوبه ؟ چیزی نمیخوای؟
ا/ت: چرا غذا هایی که اون پریشب داشتیم.
کوک: ا/ت میشه بپرسم که چرا حال بد شد
ا/ت :راستش از صبح حالم بد بود البته بعد سونوگرافیا!! رفتیم هم خرید گرما بهم خورد بد تر حالم بد شد.امروز نمیخواستم تفریحتون رو خراب کنم ، راستش اصلا هم دلم نمیخواست بیام ، چون میدونستم که چه اتفاقی میخواد بیوفته.وقتی رفتیم توی جنگل انگاری یکی از داخل داشت با چوبی چیزی بهم میزد
تهیونگ:آخیییییی.... بچم داشت بهت لگد میزد.
شوگا با چشم قره به تهیونگ نگاه کرد که خودش رو جمع کنه.
شوگا: خوب الان ماهم یه خبر خوب رات داریم.
ا/ت: چی ؟
شوگا: بچه .... اهمممم. ام...... بچه ......
ا/ت : جون به لبم کردی بچه چی.
جیمین پا میزد به پای شوگا که بگه استرس برای ا/ت خوب نیست.
شوگا: بچه دختره
ا/ت:شوخی میکنی؟[باذوق]
شوگا: نه زمانی که تو بیهوش بودی جوابش آوند
ا/ت از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه
۶.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.