فیک کوتاه شوگا p2
بيخيالش و فقط خوشحال باش که ديگه قرار نيست حرفای اضافشون راجب هنر و خودمونو بشنوی... ولي اگه ناراحتي ميتونم برت گردونم خونتون _نه من برنميگردم! برای اينکه از اون فضا ی افسرده درت بياره گيتارش رو دراورد و شروع کرد به زدن اهنگ مورد علاقه تو و تو هم ناخواسته مثل کسي که هيپنوتيزم شده باشه شروع کردی به خوندن به نظر شکر تو صدای خوبي داری و همين يکي از دلايلي بود که باهم دوست شده بودين _يااااا... خوب ميدوني چطوری منو از حال و هوای اطرافم بکشي بيرونا!... رگ خوابم دستته!... راستي گفتم خواب يادم اومد خيلي خستم... ميخوام بخوابم شکری شب بخير ! گيتارشو کنار گذاشت و با کيفي که نقش بالشتتونو رو داشت و آتيشي که نزديک خاموش شدنش بود دراز کشيدين
یکم به آسموني که از لابه لاب درختا به سخت ي قابل ديدن بود خيره شدين و آروم آروم خوابتون برد ... تقريبا عصر شده بود و شما دوتا هنوز خواب بودين ميتونستين بيشتر بخوابين اگه جنگلبان بالای سرتون نميومد و شما دوتا مجبور به معذرت خواهي بخاطر روشن کردن آتیش نميشدين بعد از جمع کردن وسيله هاتون از روی زمين به فکر ساکت کردن شکم پر سر و صداتون افتادين ولي پولاتون کفاف دوتا راميون اماده ميکرد همين يه دليل شده بود برا ی اينکه بعد از خوردن راميون برين و کنار پياده رو جايي رو پيدا کنين و بشينين يونگي با گيتار اهنگ بزنه و تو باهاش بخوني و مردم هم ازتون فيلم بگيرن و لذت ببرن گاهي هم چند وون داخل کاور گيتار يونگي که رو زمين مثل سفره پهن بود بندازن مثل گداها بودين ولي يونگي با لبخند گيتار ميزد و تو با لذت ميخوندی اهنگ خوندن تموم کردين و بعد از شمردن پولا متوجه شدين برا ی گرفتن بليط اتوبوس و خريد شام پول دارين
بليط گرفتين تا سئول هميشه دلت ميخواست بری و سئول رو بگردی چون دگو برات تکراری تر از هميشه بود تنها کسي که باهات حرف ميزد و باهاش حرف ميزدی يونگي بود نه کس ديگه برای همين هم تو طول مسير شديدا هوای هم رو داشتين وقتي سوار اتوبوس آبي رنگ و رو رفته شدين يه صندلي دوتايي که آخرای اتوبوس بود رو پيدا کردين و تو دفترچه اهنگتو دراوردی بهترين موقع برای نوشتن ادامه اهنگ مشترکت با يونگي بود هنوز اسمي برای اهنگ نذاشته بودين ولي با شوق ادامه ميدادينش به اميد روزی که آهنگساز های مشهوری شين و به پدر مادرتون ثابت کنين هنر و موسيقي آشغال نيست حدود 2 يا 3 ساعت بود که تو راه بودين وقتي از نوشتن خسته شدی به يونگي گفتي که خسته ای و ميخوای بخوابي دفترتو برداشتي و سرتو گذاشتي رو شونه شکرت _شِکَری... _هوم؟ _ممنون _بابت چي؟ _اينکه باهام فرار کردی _هوم... لبخند زد و دستشو انداخت دور شونه هات و سرشو گذاشت رو سرت _تو بهترين دوستمي چطور ميتونم باهات فرار نکنم... ولي خب جدا از اون... جو خونه خيلي مسخره بود و به نظرم بهتره ازش دوری کنم _اوهوم ميفهمم
اینکه بجای جمله(د.و.س.ت. د.ا.ر.م)ازش تشکر کني و اونم همين کارو کنه عادی بود چون دلتون نمیخواست برا ی هم سوتفاهم پيش بياد که علاقتون مثل خواهر برادر نيست و چيزی اون طرف تره موهای نعنايي رنگ تو و يونگي يکي از دلایلي بود که شمارو مثل دوقلو های افسانه ای ميکرد يا حتي خالکوبي پروانه ای که روی دست راستتون بود و باهم ست کرده بودين خوب يادت ميومد که بخاطر زدن اون خالکوبي از پدرت کتک خوردی و از مادرت کلمه بی مصرف رو شنیدی دلت ميخواست بدوني قراره تهش به کجا برسين؟ شما نه جايي رو برای سکونت داشتين نه کسي رو داشتين که پيشش برين منبع درامد هم نداشتين و اين يعني جای سخت ماجرا _ا/ت _هوم؟ _نظرت چيه بريم... و اوديشن بديم؟
_چي؟ _يه کمپاني تازه به دوران رسيده اس ولي خب ميتونه برامون شروع کار باشه ... نظرت چيه؟ نفسي که تو سينه ات حبس کرده بودی رو آزاد کردی و به پيشنهاد يونگي فکر کردی _اسم کمپاني چيه؟ _بيگ هيت... داره کاراموز جمع ميکنه و خب اين ميتونه يه شروع باشه برامون نه؟ همه که يهو از 0به 100 نرسيدن؟ ! _امتحانش ضرر نداره شکر نعنايي! و دست کشيدی تو موهاش و اونارو تکون دادی يونگي هم خنده لثه ای شيرينشو بهت زد با حالت کيوت و عجزواری گفت
ادامه پارت بعد شرط ها ده کامنت و بیست لایک
یکم به آسموني که از لابه لاب درختا به سخت ي قابل ديدن بود خيره شدين و آروم آروم خوابتون برد ... تقريبا عصر شده بود و شما دوتا هنوز خواب بودين ميتونستين بيشتر بخوابين اگه جنگلبان بالای سرتون نميومد و شما دوتا مجبور به معذرت خواهي بخاطر روشن کردن آتیش نميشدين بعد از جمع کردن وسيله هاتون از روی زمين به فکر ساکت کردن شکم پر سر و صداتون افتادين ولي پولاتون کفاف دوتا راميون اماده ميکرد همين يه دليل شده بود برا ی اينکه بعد از خوردن راميون برين و کنار پياده رو جايي رو پيدا کنين و بشينين يونگي با گيتار اهنگ بزنه و تو باهاش بخوني و مردم هم ازتون فيلم بگيرن و لذت ببرن گاهي هم چند وون داخل کاور گيتار يونگي که رو زمين مثل سفره پهن بود بندازن مثل گداها بودين ولي يونگي با لبخند گيتار ميزد و تو با لذت ميخوندی اهنگ خوندن تموم کردين و بعد از شمردن پولا متوجه شدين برا ی گرفتن بليط اتوبوس و خريد شام پول دارين
بليط گرفتين تا سئول هميشه دلت ميخواست بری و سئول رو بگردی چون دگو برات تکراری تر از هميشه بود تنها کسي که باهات حرف ميزد و باهاش حرف ميزدی يونگي بود نه کس ديگه برای همين هم تو طول مسير شديدا هوای هم رو داشتين وقتي سوار اتوبوس آبي رنگ و رو رفته شدين يه صندلي دوتايي که آخرای اتوبوس بود رو پيدا کردين و تو دفترچه اهنگتو دراوردی بهترين موقع برای نوشتن ادامه اهنگ مشترکت با يونگي بود هنوز اسمي برای اهنگ نذاشته بودين ولي با شوق ادامه ميدادينش به اميد روزی که آهنگساز های مشهوری شين و به پدر مادرتون ثابت کنين هنر و موسيقي آشغال نيست حدود 2 يا 3 ساعت بود که تو راه بودين وقتي از نوشتن خسته شدی به يونگي گفتي که خسته ای و ميخوای بخوابي دفترتو برداشتي و سرتو گذاشتي رو شونه شکرت _شِکَری... _هوم؟ _ممنون _بابت چي؟ _اينکه باهام فرار کردی _هوم... لبخند زد و دستشو انداخت دور شونه هات و سرشو گذاشت رو سرت _تو بهترين دوستمي چطور ميتونم باهات فرار نکنم... ولي خب جدا از اون... جو خونه خيلي مسخره بود و به نظرم بهتره ازش دوری کنم _اوهوم ميفهمم
اینکه بجای جمله(د.و.س.ت. د.ا.ر.م)ازش تشکر کني و اونم همين کارو کنه عادی بود چون دلتون نمیخواست برا ی هم سوتفاهم پيش بياد که علاقتون مثل خواهر برادر نيست و چيزی اون طرف تره موهای نعنايي رنگ تو و يونگي يکي از دلایلي بود که شمارو مثل دوقلو های افسانه ای ميکرد يا حتي خالکوبي پروانه ای که روی دست راستتون بود و باهم ست کرده بودين خوب يادت ميومد که بخاطر زدن اون خالکوبي از پدرت کتک خوردی و از مادرت کلمه بی مصرف رو شنیدی دلت ميخواست بدوني قراره تهش به کجا برسين؟ شما نه جايي رو برای سکونت داشتين نه کسي رو داشتين که پيشش برين منبع درامد هم نداشتين و اين يعني جای سخت ماجرا _ا/ت _هوم؟ _نظرت چيه بريم... و اوديشن بديم؟
_چي؟ _يه کمپاني تازه به دوران رسيده اس ولي خب ميتونه برامون شروع کار باشه ... نظرت چيه؟ نفسي که تو سينه ات حبس کرده بودی رو آزاد کردی و به پيشنهاد يونگي فکر کردی _اسم کمپاني چيه؟ _بيگ هيت... داره کاراموز جمع ميکنه و خب اين ميتونه يه شروع باشه برامون نه؟ همه که يهو از 0به 100 نرسيدن؟ ! _امتحانش ضرر نداره شکر نعنايي! و دست کشيدی تو موهاش و اونارو تکون دادی يونگي هم خنده لثه ای شيرينشو بهت زد با حالت کيوت و عجزواری گفت
ادامه پارت بعد شرط ها ده کامنت و بیست لایک
۱۲.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.