اجبار به عشق ... part 26
بعد پیاده شدن از ماشین با دو به سمت عمارت بزرگ کیم راه افتاد
اما بعد از دیدن ماشین معلمش کمی درنگ کرد
ولی با خیال این که شاید معلمش فقط به دیدار پدربزرگش آمده به سرعت خودش اضافه کرد
و سریع تر از قبل به دنبال شخص مورد نظرش گشت
که او را زمانی پیدا کرد که کنار معلمش ایستاده و با آن صحبت میکند
بعد از گذشت مدت کمی معلم برگه ای را روبه رو پسرک گرفت
دخترک کنجکاو محتاطانه و ارام قدم برداشت و به آن دو نزدیک شد تا از ماجرا سر در بیاورد
... : اینم از چیزی که خواسته بودید
تهیونگ : ممنون ... کسی از این قضیه بویی نبرد که ؟
... : نه کسی خبر دار نشد
تهیونگ : خوبه ... بیا اینم بقیه ی پولت ... ولی اگه بفهمم ...
... : قسم میخورم کسی نمیفهمه ... اگه بازم نیاز بود من میتونم کمکتون کنم
تهیونگ : نه نیاز نیست
... : ولی پیشرفت خوبی داشته... از ۲ شد ۱۵ ولی چرا میخواید ۲۰ بشه ؟
تهیونگ : به تو ربطی نداره ... حالا برو
دخترک که در شوک بدی رفته بود جند لحظه ای پاهایش یک جا قفل شد
یعنی چی ؟
یعنی نمره ی کامل نگرفته بود ؟
همش نقشه بود ؟
طوری که تهیونگ اونو نبینه به سمت اتاقش رفت
تمام فکرش کاری بود که تهیونگ انجام داد
هر طور فکر میکرد به نتیجه ای نمیرسید
فردای آن روز
مثل همیشه آرام وارد کلاس شد
... : کیم ... چقدر پول دادی ؟
هه یونگ : چی؟
... : مامانت با آقای...
هه یونگ : ساکت شو ... حرف دهنتو بفهم
... : خب راست میگم ... چرا باید از نمره ی ۲ یهو ۲۰ بیاری ؟ ... تو هوشت کمه ... لیاقت نداری همچین مدرسه ای بیای ... جات تو مدرسه ی عقب مونده هاس
وضعیتش هر روز و هر روز بد تر میشد و فقی خودش را مقصر میدانست
از آن روز به بعد کمتر رفت به عمارت مادربزرگش و خودش را داخل اتاق با کتاب های کمک درسی و درسی حبس کرد
...
لایک : ۲۴
کامنت : ۱۷
اما بعد از دیدن ماشین معلمش کمی درنگ کرد
ولی با خیال این که شاید معلمش فقط به دیدار پدربزرگش آمده به سرعت خودش اضافه کرد
و سریع تر از قبل به دنبال شخص مورد نظرش گشت
که او را زمانی پیدا کرد که کنار معلمش ایستاده و با آن صحبت میکند
بعد از گذشت مدت کمی معلم برگه ای را روبه رو پسرک گرفت
دخترک کنجکاو محتاطانه و ارام قدم برداشت و به آن دو نزدیک شد تا از ماجرا سر در بیاورد
... : اینم از چیزی که خواسته بودید
تهیونگ : ممنون ... کسی از این قضیه بویی نبرد که ؟
... : نه کسی خبر دار نشد
تهیونگ : خوبه ... بیا اینم بقیه ی پولت ... ولی اگه بفهمم ...
... : قسم میخورم کسی نمیفهمه ... اگه بازم نیاز بود من میتونم کمکتون کنم
تهیونگ : نه نیاز نیست
... : ولی پیشرفت خوبی داشته... از ۲ شد ۱۵ ولی چرا میخواید ۲۰ بشه ؟
تهیونگ : به تو ربطی نداره ... حالا برو
دخترک که در شوک بدی رفته بود جند لحظه ای پاهایش یک جا قفل شد
یعنی چی ؟
یعنی نمره ی کامل نگرفته بود ؟
همش نقشه بود ؟
طوری که تهیونگ اونو نبینه به سمت اتاقش رفت
تمام فکرش کاری بود که تهیونگ انجام داد
هر طور فکر میکرد به نتیجه ای نمیرسید
فردای آن روز
مثل همیشه آرام وارد کلاس شد
... : کیم ... چقدر پول دادی ؟
هه یونگ : چی؟
... : مامانت با آقای...
هه یونگ : ساکت شو ... حرف دهنتو بفهم
... : خب راست میگم ... چرا باید از نمره ی ۲ یهو ۲۰ بیاری ؟ ... تو هوشت کمه ... لیاقت نداری همچین مدرسه ای بیای ... جات تو مدرسه ی عقب مونده هاس
وضعیتش هر روز و هر روز بد تر میشد و فقی خودش را مقصر میدانست
از آن روز به بعد کمتر رفت به عمارت مادربزرگش و خودش را داخل اتاق با کتاب های کمک درسی و درسی حبس کرد
...
لایک : ۲۴
کامنت : ۱۷
۶.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.