وقتی همه کاری می کنه که عاشق زندگیت شی ولی! پارت 4
مون :هنوز فراموشش نکردی نه؟
ات:اینو گفت ها ها (خنده مثلا) اونو فراموش کنم؟ اصلا. خواستم بلند شم که دستمو گرفت
مون:دارم باهات حرف میزنما
ات:دستمو از تو دستاش بیرون کشیدم و راهمو ادامه دادم که همین که خواستم وارد شم یکی از همون پسرا اومد جلوم
جین:واوووووو باورم نمیشه تو شادی بودی
ات:چشمامو چرخوندم و پسش زدم کنار
جین :یااااا این کارت بی احترامیه هااااا می دونی که داری با کی این کارو نی کنی
ات: خواست نزدیکم شه که حلش دادم که یکی دیگه شون اومد جلو
تهیونگ :یااااا به چه جراتی این کارو کردی
نامجون :بچه ها بسههههههههههه چقد دعوا می کنید
کوک :پشمام اینو باید به نونا (سوریا) نشون بدم رفتم تو اتاقش و گوشی رو گرفتم جلوش نونا ابنا حقیقت داره؟
سوریا :جئون شی شما اینا رو از کجا پیدا کردید. باخودش (یعنی که اون موقع دعوا فیلم گرفته بود)
کوک:اسم اتو تو اینترنت زدم با تلاش های بسیار اینو پیدا کردم
سوریا :خب حالا فهمیدی چی شده؟
کوک :اوم می خواستم حقیقت داشتن یا نداشتنش رو بدونم بعدش رفتم پیش هیونگ هام همه چیزو براشون توضیح دادم
جیمین :اون می تونست آیدل خوبی بشه :) بیاید بهش کمک کنیم حالش خوب شه
تهیونگ :هیونگ کاراشو ندیدی ؟ آه من که کاری نمی کنم
جیمین :تهیونگ اون دست خودش نیستتتتت
تهیونگ :سر یه کات کردن اوف
نامجون :بلند شین ضبط داریم زود باشین
ات:ضبط شروع شده بود و مثل همیشه همچی پیش میرفت تا اینکه سوریا گفت
سوریا :ات گردنبندی که همیشه همراهت بودو نمیبینم
ات: او شتتتتتتتتتتتت افتاده حالا چیکار کنمممممم
شما که لایک میکنین یه کامنت نمیزارین؟ :) دستتون دارم
ات:اینو گفت ها ها (خنده مثلا) اونو فراموش کنم؟ اصلا. خواستم بلند شم که دستمو گرفت
مون:دارم باهات حرف میزنما
ات:دستمو از تو دستاش بیرون کشیدم و راهمو ادامه دادم که همین که خواستم وارد شم یکی از همون پسرا اومد جلوم
جین:واوووووو باورم نمیشه تو شادی بودی
ات:چشمامو چرخوندم و پسش زدم کنار
جین :یااااا این کارت بی احترامیه هااااا می دونی که داری با کی این کارو نی کنی
ات: خواست نزدیکم شه که حلش دادم که یکی دیگه شون اومد جلو
تهیونگ :یااااا به چه جراتی این کارو کردی
نامجون :بچه ها بسههههههههههه چقد دعوا می کنید
کوک :پشمام اینو باید به نونا (سوریا) نشون بدم رفتم تو اتاقش و گوشی رو گرفتم جلوش نونا ابنا حقیقت داره؟
سوریا :جئون شی شما اینا رو از کجا پیدا کردید. باخودش (یعنی که اون موقع دعوا فیلم گرفته بود)
کوک:اسم اتو تو اینترنت زدم با تلاش های بسیار اینو پیدا کردم
سوریا :خب حالا فهمیدی چی شده؟
کوک :اوم می خواستم حقیقت داشتن یا نداشتنش رو بدونم بعدش رفتم پیش هیونگ هام همه چیزو براشون توضیح دادم
جیمین :اون می تونست آیدل خوبی بشه :) بیاید بهش کمک کنیم حالش خوب شه
تهیونگ :هیونگ کاراشو ندیدی ؟ آه من که کاری نمی کنم
جیمین :تهیونگ اون دست خودش نیستتتتت
تهیونگ :سر یه کات کردن اوف
نامجون :بلند شین ضبط داریم زود باشین
ات:ضبط شروع شده بود و مثل همیشه همچی پیش میرفت تا اینکه سوریا گفت
سوریا :ات گردنبندی که همیشه همراهت بودو نمیبینم
ات: او شتتتتتتتتتتتت افتاده حالا چیکار کنمممممم
شما که لایک میکنین یه کامنت نمیزارین؟ :) دستتون دارم
۳۶.۲k
۱۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.