اوج پروانه: پارت سوم
هر دو خواهر با صحنه ی وحشتناکی که دیده بودن بدناشون یخ زده بود
همه مرده بودن هر جارپ که نگاه میکردن پر از جنازه بود
تا چشم کار میکرد همه جا خون میدیدن
ترسیده بودن نمیدونستن چیکار کنن
تا اینکه شینوبو یا لبخندی پر از دلهوره به کانائه نگاه کردو
گفت: نس، نسان، ه، همیشه، خدم، ه از مام، ان محافظ، ت میکن، ن بی، ا بری، م پیش ما، مان
کانائه با زور سری به نشانهی باشه تکون داد و سه خواهر به سمت اتاقی که مادرشون توشون بود رفتن
تا اینکه کانائه
با صدایی پر بغض و چشمانی اشکان به شینوبو گفت: با، بابا
شینوبو که از دیدن چهره ی وحشت زده ی خواهرش ترسیده بود سرش رو چرخوند و با دیدن جنازه ی زخمی و پر خون پدرش دستشو روی دهانش فشرد و اشک هاش سرازیر میومدن پایین
.
از دیدگاه شینوبو
.
وقتی جنازهپدرمودیدم همون مردی که همیشه کتکم میزد و دعوام میکزد ناخداگاه از چشمام اشک میومد ولی نصفی از وجودم خوشحال بود جون دیگه قرار نبود کسی کتکم بزنه ولی نصف دیگش پدرمو از دست داده بودم
میخواستم لبخند بزنم و به خواهرم امید بدم که هنوز مادرمون زندس ولی هرکاری میکردم نمیتونستم لبخند بزنم و خودم دیگه هیچ امیدی نداشتم که مادرم زندس یا نه فقط از اینخوشحال بودم که کانائو خیلی کوچیک تر از اونیه که بفهمه اینجا چه خبره و الان خوابه
خودمو کم کم جعم و جور کردم وبا لبخند به خواهرم
گفتم: نسان آروم باش، بیا بریم دنبال مامان
حس میکردم مثر دخترایی شدم که برام جشن گرفتن نه از خوشحالی اینکه پدرم مرده بخاطر اینکه
نه
نه
نههه
به کی دارم دروغ میگم از هیچی خوشحال نیستم همه مردن
این یه خنده الکیه(همهی اینهارو تو ذهنش گفت)
.
از زبان راوی
.
سه خواهر به سمت اتاق مادرشون رفتن ولی هیچ چیز غیر گیره سره پروانه اییه مادرشون که به رنگ ابی بود نبود
کانائه و شینوبو هر طرفیو که نگاه میکردن هیچ کس نبود
تا اینکه هر دوتا با یه دستت کندهه شده که انگشتر مادرشون تو انگشتش بود روبه رو زدن هردو خوب فهمیدن که دست کیه
دست مادرشون بوددد
شینوبو و کانائه هر دو جیغغغ بلندییی کشیدن وو کانائو رو برداشتن وبا تمام سرعت فرار کردن و به جنگل کنار امارتشون رسیدن و انقدر پیش رفتن که به یه خونه ی کوچیک رسیدن
و با مردی روبرو شدن باورشون نمیشد چون یه انسان دیده بودن فکر میکردن نجات یافتن و خوشحال شدن اوم مرد با ماسک عجیب کی بود؟...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب دوستان اینم از پارت سه
ببخشید بابت کوتاه بودن سایونارا 🦋
همه مرده بودن هر جارپ که نگاه میکردن پر از جنازه بود
تا چشم کار میکرد همه جا خون میدیدن
ترسیده بودن نمیدونستن چیکار کنن
تا اینکه شینوبو یا لبخندی پر از دلهوره به کانائه نگاه کردو
گفت: نس، نسان، ه، همیشه، خدم، ه از مام، ان محافظ، ت میکن، ن بی، ا بری، م پیش ما، مان
کانائه با زور سری به نشانهی باشه تکون داد و سه خواهر به سمت اتاقی که مادرشون توشون بود رفتن
تا اینکه کانائه
با صدایی پر بغض و چشمانی اشکان به شینوبو گفت: با، بابا
شینوبو که از دیدن چهره ی وحشت زده ی خواهرش ترسیده بود سرش رو چرخوند و با دیدن جنازه ی زخمی و پر خون پدرش دستشو روی دهانش فشرد و اشک هاش سرازیر میومدن پایین
.
از دیدگاه شینوبو
.
وقتی جنازهپدرمودیدم همون مردی که همیشه کتکم میزد و دعوام میکزد ناخداگاه از چشمام اشک میومد ولی نصفی از وجودم خوشحال بود جون دیگه قرار نبود کسی کتکم بزنه ولی نصف دیگش پدرمو از دست داده بودم
میخواستم لبخند بزنم و به خواهرم امید بدم که هنوز مادرمون زندس ولی هرکاری میکردم نمیتونستم لبخند بزنم و خودم دیگه هیچ امیدی نداشتم که مادرم زندس یا نه فقط از اینخوشحال بودم که کانائو خیلی کوچیک تر از اونیه که بفهمه اینجا چه خبره و الان خوابه
خودمو کم کم جعم و جور کردم وبا لبخند به خواهرم
گفتم: نسان آروم باش، بیا بریم دنبال مامان
حس میکردم مثر دخترایی شدم که برام جشن گرفتن نه از خوشحالی اینکه پدرم مرده بخاطر اینکه
نه
نه
نههه
به کی دارم دروغ میگم از هیچی خوشحال نیستم همه مردن
این یه خنده الکیه(همهی اینهارو تو ذهنش گفت)
.
از زبان راوی
.
سه خواهر به سمت اتاق مادرشون رفتن ولی هیچ چیز غیر گیره سره پروانه اییه مادرشون که به رنگ ابی بود نبود
کانائه و شینوبو هر طرفیو که نگاه میکردن هیچ کس نبود
تا اینکه هر دوتا با یه دستت کندهه شده که انگشتر مادرشون تو انگشتش بود روبه رو زدن هردو خوب فهمیدن که دست کیه
دست مادرشون بوددد
شینوبو و کانائه هر دو جیغغغ بلندییی کشیدن وو کانائو رو برداشتن وبا تمام سرعت فرار کردن و به جنگل کنار امارتشون رسیدن و انقدر پیش رفتن که به یه خونه ی کوچیک رسیدن
و با مردی روبرو شدن باورشون نمیشد چون یه انسان دیده بودن فکر میکردن نجات یافتن و خوشحال شدن اوم مرد با ماسک عجیب کی بود؟...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب دوستان اینم از پارت سه
ببخشید بابت کوتاه بودن سایونارا 🦋
۴.۷k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.