۲۵ من خیانت نکردم
صبح
ات ویو
صبح با نور افتاب بیدار شدم حاضر شدم همه خواب بودن یه کیک خوردم و سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت شرکت
کوک ویو
صبح با خوشحالی بیدار شدم حاضر شدم و به سمت شرکت حرکت کردم داشتم می رسیدم که با ات رسیدیم دم شرکت از ماشینش پیاده شد منم از ماشینم پیاده شدم
ات:سلام آقای جونگ کوک
کوک:سلام ات میشه انقدر رسمی صحبت نکنی
ات:ا ببخشید عادت ندارم
کوک :اشکالی نداره ات میگم امروز وخت داری
ات:ام اره چطور مگه
کوک:میخواستم دعوتت کنم رستوران
ات:تو؟
کوک :اره وخت داری ؟
ات:اره وقت دارم
کوک:پس شب ساعت ۸ تو رستوران یومیونگ(یه اسم مسخره دراوردم )
ات:باشه بریم شرکت
(پرش زمانی به ساعت ۶ نیم )
ات ویو
سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت خونه بعد از چند دقیقه رسیدم که مین جه مین هو اومدم بغلم کردم سریع رفتم تو اتاقم یه حموم رفتم یه پیراهن پوشیدم با کفش پاشنه بلند یه آرایش ساده کردم و رفتم پایین داهیون رو مبل نشسته بود
داهیون: به این همه شیک و پیک کردی کجا میری
ات:با کی از سهام دارای شرکت قرار دارم برای کار باید صحبت کنیم میگم فقط یه چیزی
داهیون:جان
ات:مواظب مین جه و مین هو باش
داهیون :باشه حواسم هست
ات:خدافظ
کوک ویو
رفتم خونه و یه تیپ اسپرت زدم و به سمت رستوران حرکت کردم رسیدم ماشینم رو پارک کردم و رفتم و سر میزی که رزرو کردم منتظر ات بودم که بعد چند لحضه رسید مثل پرنسس شده بود دستم رو بلند کردم که منو دید
ات ویو
رسیدم دم رستوران از ماشین پیاده شدم و در رستوران رو باز کردم دنبال جونگ کوک می گشتم که دستش رو برام تکون داد خیلی جذاب شده بود رفتم نشستم سر میز
کوک: سلام
ات:سلام جونگ کوک
کوک:چیزی میخوری سفارش بدم
ات: ام من یه پاستا می خورم
کوک:منم یه پاستا گارسون
گارسون:جانم بفرمائید
کوک:میشه دوتا پاستا برامون بیارید
گارسون:چشم الان میارم
کوک:ات دلیلی که بهت گفتم بیای اینجا میخواستم یه چیزی نشونت بدم
کوک ویو
لب تاب رو از تو کیف درآوردم و فلش رو زدم
که.........
خمارییی
#بی تی اس #فیک #جونگ کوک #فیک #جونگ کوک #فیک #جونگ کوک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک
ات ویو
صبح با نور افتاب بیدار شدم حاضر شدم همه خواب بودن یه کیک خوردم و سوار ماشین شدم و راه افتادم به سمت شرکت
کوک ویو
صبح با خوشحالی بیدار شدم حاضر شدم و به سمت شرکت حرکت کردم داشتم می رسیدم که با ات رسیدیم دم شرکت از ماشینش پیاده شد منم از ماشینم پیاده شدم
ات:سلام آقای جونگ کوک
کوک:سلام ات میشه انقدر رسمی صحبت نکنی
ات:ا ببخشید عادت ندارم
کوک :اشکالی نداره ات میگم امروز وخت داری
ات:ام اره چطور مگه
کوک:میخواستم دعوتت کنم رستوران
ات:تو؟
کوک :اره وخت داری ؟
ات:اره وقت دارم
کوک:پس شب ساعت ۸ تو رستوران یومیونگ(یه اسم مسخره دراوردم )
ات:باشه بریم شرکت
(پرش زمانی به ساعت ۶ نیم )
ات ویو
سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت خونه بعد از چند دقیقه رسیدم که مین جه مین هو اومدم بغلم کردم سریع رفتم تو اتاقم یه حموم رفتم یه پیراهن پوشیدم با کفش پاشنه بلند یه آرایش ساده کردم و رفتم پایین داهیون رو مبل نشسته بود
داهیون: به این همه شیک و پیک کردی کجا میری
ات:با کی از سهام دارای شرکت قرار دارم برای کار باید صحبت کنیم میگم فقط یه چیزی
داهیون:جان
ات:مواظب مین جه و مین هو باش
داهیون :باشه حواسم هست
ات:خدافظ
کوک ویو
رفتم خونه و یه تیپ اسپرت زدم و به سمت رستوران حرکت کردم رسیدم ماشینم رو پارک کردم و رفتم و سر میزی که رزرو کردم منتظر ات بودم که بعد چند لحضه رسید مثل پرنسس شده بود دستم رو بلند کردم که منو دید
ات ویو
رسیدم دم رستوران از ماشین پیاده شدم و در رستوران رو باز کردم دنبال جونگ کوک می گشتم که دستش رو برام تکون داد خیلی جذاب شده بود رفتم نشستم سر میز
کوک: سلام
ات:سلام جونگ کوک
کوک:چیزی میخوری سفارش بدم
ات: ام من یه پاستا می خورم
کوک:منم یه پاستا گارسون
گارسون:جانم بفرمائید
کوک:میشه دوتا پاستا برامون بیارید
گارسون:چشم الان میارم
کوک:ات دلیلی که بهت گفتم بیای اینجا میخواستم یه چیزی نشونت بدم
کوک ویو
لب تاب رو از تو کیف درآوردم و فلش رو زدم
که.........
خمارییی
#بی تی اس #فیک #جونگ کوک #فیک #جونگ کوک #فیک #جونگ کوک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک
۴۳.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.