Vempire love
Vempire love
Part:11
(ویو ته)
+از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت آشپز خونه
اجوماا
=بله ارباب؟
+عع اجوما بهم نگو ارباب اصلا خوشم نمیاد من که مثه داداشم نیستم(×بهم میرسیم حالا:/) لطفاً بهم بگین تهیونگ
یا هم هر چی خودتون دوست داشتین اینجوری راحت ترم
=ولی آخه
+اجوماا
=باشه پسرم
+آخخ قلبم اجوما گشنمه یه چی بده بخورم دارم از گشنگی میمرم
=باشه پسرم و رفت سمت یخچال و یه سوشی برداشت و گذاشت سر میز
+آخ فدات شم اجوما دمت گرم
=خواهش :)
+شروع کردم به خوردن اینقد گشنم بود که ته بشقامو هم خوردم(چقد منه فک کنید چطوری ته ته غذا میخوره خیلی کیوتتهه:) اخیش چسبید نگاه ساعت کردم اوهو ساعت ۱۲شبع
ینی چقد تحقیق کردم که شب و روزم شده این تحقیق کوک فقط من تورو ببینم منو زلیلم کردی نکبت:/
تو همین فکرها بودم که دیدم کوک با سرعت از پله ها رفت پایین و رفت بیرون از عمارت
ینی داشت کجا میرفت؟ کوک بی دلیل جایی نمیرفت و بیشتر اوقات تو عمارت بود حقم داشت بدبخت بیچاره:| موندم چی شده که اینقدر عجله داشته البت که اون یه خون آشام کامله و خوب حس ششمش خیلی قویه احتمالا گرگینه ها و غول ها از مرزشون رد شدن هعی خدا رحمتشون کنن که هر کی با کوک در بیوفته غزل خداحافظی شو باید بخونه
بیخیال شدم و رفتم تو اتاقم و بکپم آخ تخت نازنینم دوروزه که اصن...
(تق تق تق) با صدای در کل افکارم پرید بیرون حتما کوکه چه زود اومد زیاد توجه نکردم و به خوابیدم
(پرش زمانی صبح)
+با نور خورشید از خواب بلند شدم و..رفتم پایین و که صبحونه بخورم دیدم یه دختر روی کاناپه نشسته اجوما هم پیششه و یه سوپ تو دستشه و به دختره که معلوم نی کی داد
+آجوما شما برید به کارتون برسید(دیگه بقیه اشم خودتون میدونید چی شد)
+تو یه انسانی؟
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
موندم اگه انسان باشه چیکار میکنه😂
Part:11
(ویو ته)
+از اتاقم اومدم بیرون و رفتم سمت آشپز خونه
اجوماا
=بله ارباب؟
+عع اجوما بهم نگو ارباب اصلا خوشم نمیاد من که مثه داداشم نیستم(×بهم میرسیم حالا:/) لطفاً بهم بگین تهیونگ
یا هم هر چی خودتون دوست داشتین اینجوری راحت ترم
=ولی آخه
+اجوماا
=باشه پسرم
+آخخ قلبم اجوما گشنمه یه چی بده بخورم دارم از گشنگی میمرم
=باشه پسرم و رفت سمت یخچال و یه سوشی برداشت و گذاشت سر میز
+آخ فدات شم اجوما دمت گرم
=خواهش :)
+شروع کردم به خوردن اینقد گشنم بود که ته بشقامو هم خوردم(چقد منه فک کنید چطوری ته ته غذا میخوره خیلی کیوتتهه:) اخیش چسبید نگاه ساعت کردم اوهو ساعت ۱۲شبع
ینی چقد تحقیق کردم که شب و روزم شده این تحقیق کوک فقط من تورو ببینم منو زلیلم کردی نکبت:/
تو همین فکرها بودم که دیدم کوک با سرعت از پله ها رفت پایین و رفت بیرون از عمارت
ینی داشت کجا میرفت؟ کوک بی دلیل جایی نمیرفت و بیشتر اوقات تو عمارت بود حقم داشت بدبخت بیچاره:| موندم چی شده که اینقدر عجله داشته البت که اون یه خون آشام کامله و خوب حس ششمش خیلی قویه احتمالا گرگینه ها و غول ها از مرزشون رد شدن هعی خدا رحمتشون کنن که هر کی با کوک در بیوفته غزل خداحافظی شو باید بخونه
بیخیال شدم و رفتم تو اتاقم و بکپم آخ تخت نازنینم دوروزه که اصن...
(تق تق تق) با صدای در کل افکارم پرید بیرون حتما کوکه چه زود اومد زیاد توجه نکردم و به خوابیدم
(پرش زمانی صبح)
+با نور خورشید از خواب بلند شدم و..رفتم پایین و که صبحونه بخورم دیدم یه دختر روی کاناپه نشسته اجوما هم پیششه و یه سوپ تو دستشه و به دختره که معلوم نی کی داد
+آجوما شما برید به کارتون برسید(دیگه بقیه اشم خودتون میدونید چی شد)
+تو یه انسانی؟
︶ ͡ ۫ ˓ ʚ♡ɞ ˒ ۫ ͡ ︶
موندم اگه انسان باشه چیکار میکنه😂
۲.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.