•مستر جئون • part :۱۳
وسطا ی فیلم بود داشتیم نگاه میکردیم دیدم برام پیام اومد ماریا داشت فیلم میدید گوشیم رو از روی میز کنار کاناپه برداشتم دیدم کوک پیام داده .
پیام کوک و ا.ت :
_سلام
+سلام خوبی
_هوم خوبم ،چیکار میکنی
+دارم با ماریا فیلم میبینم
_آها ،کار مهمت این بود
+نه بابام اومده بود خونم صبح رفتش چون مرخصی بودم نتونستم بیام ساری
_هوم ،مهم نیست ،بابام اومد رضایت داد الان توی ماشینم دارم میرم خونه
+چییییی ،چرا بهم نگفتی
_الان گفتم که،راستی شمارمو سیو داشته باشیا ،بعدشم مرسی بابت رسیدگی که بهم کردی حالمو خوب کردی ،زندگیم رو مدیون توعم ا.ت امیدوارم بتونم دوباره ببینمت
+میشه فردا همو ببینیم ،لطفا
_ببخشید ،اما امشب دارم میرم ایتالیا ،دلم برات تنگ میشه
+کاش زودتر بهم خبر میدادی
_متاسفم ،بابای کوچولو
+بابای آقا خرگوشه
نمیدونم چرا یجوری شدم ،حالت استرس و دلهره و نگرانی داشتم ،اما آخه چرا ..اون فقط مریضم بود نه بیشتر نه کمتر
«ا.ت حالت خوبه رنگت پریده
+نه اوکیم
«راستی ته گفت کوک..
+میدونم لازم نیست بگی
«بخاطر اون اینجوری شدی ؟
+نمیدونم ....آخه چرا باید بخاطر مریضم اینجوری بشم ،بخاطر اینکه از اونجا اومد بیرون ناراحت نیستم چون داره میره ناراحتم ،داره از کره میره
«خب مطمئنی فقط مثل دوتا دوست بودین و این احساس رو نسبت به یه دوست داری
+نه ،نمیدونم
«ا.ت جونم بیا بورو بخواب حالت بهتر میشه شاید حس واقعیت رو نسبت بهش فهمیدی (بچه ها شاید بگین کوک چطوری توی ۲یا ۳روز خوب شد اما تو پارت های بعدی میفهمین )
حمایت پلیز 🌑
پیام کوک و ا.ت :
_سلام
+سلام خوبی
_هوم خوبم ،چیکار میکنی
+دارم با ماریا فیلم میبینم
_آها ،کار مهمت این بود
+نه بابام اومده بود خونم صبح رفتش چون مرخصی بودم نتونستم بیام ساری
_هوم ،مهم نیست ،بابام اومد رضایت داد الان توی ماشینم دارم میرم خونه
+چییییی ،چرا بهم نگفتی
_الان گفتم که،راستی شمارمو سیو داشته باشیا ،بعدشم مرسی بابت رسیدگی که بهم کردی حالمو خوب کردی ،زندگیم رو مدیون توعم ا.ت امیدوارم بتونم دوباره ببینمت
+میشه فردا همو ببینیم ،لطفا
_ببخشید ،اما امشب دارم میرم ایتالیا ،دلم برات تنگ میشه
+کاش زودتر بهم خبر میدادی
_متاسفم ،بابای کوچولو
+بابای آقا خرگوشه
نمیدونم چرا یجوری شدم ،حالت استرس و دلهره و نگرانی داشتم ،اما آخه چرا ..اون فقط مریضم بود نه بیشتر نه کمتر
«ا.ت حالت خوبه رنگت پریده
+نه اوکیم
«راستی ته گفت کوک..
+میدونم لازم نیست بگی
«بخاطر اون اینجوری شدی ؟
+نمیدونم ....آخه چرا باید بخاطر مریضم اینجوری بشم ،بخاطر اینکه از اونجا اومد بیرون ناراحت نیستم چون داره میره ناراحتم ،داره از کره میره
«خب مطمئنی فقط مثل دوتا دوست بودین و این احساس رو نسبت به یه دوست داری
+نه ،نمیدونم
«ا.ت جونم بیا بورو بخواب حالت بهتر میشه شاید حس واقعیت رو نسبت بهش فهمیدی (بچه ها شاید بگین کوک چطوری توی ۲یا ۳روز خوب شد اما تو پارت های بعدی میفهمین )
حمایت پلیز 🌑
۸.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.