پارت ۱
هایون:*جیغغغغغ
جیهوپ:از دست من فرار میکنی
ویو هایون
من امروز با دوست پسرم یعنی جیهوپ اومدیم جنگل داشتیم بازی میکردیم اون دنبال من بود و من میدویدم که برگشتم پشتم و نگاه کردم دیدم نیستش گفتم حتما پشت یکی از این درختا قائم شده رفتم دنبالش میگشتم ندیدمش دیگه واقعا ترسیدم
هایون:جیهوپ*داد
هایون:جیهوپپپپپپپپ
شروع کردم به گریه کردن همینطور قدم میزدم که رسیدم به یه خونه که خونه سهله عمارت بود اصن قصر بود آنقدر که بزرگ بود ولی خیلی ترسناک و خوشگل بود(امیدوارم فهمیده باشید که چجوری میگم خوشکله ولی ترسناک)پشت مه غلیظ قائم شده بود خیلی ترسناک بود به شدت ترسیده بودم رفتم جلوتر که یدفعه دیدم جلو پام یه رود خونه هست ولی یه رودخونه عادی نبود رود خونه از خون بود دیگه واقعا ترسیدم رفتم سمت خونه در و زدم یه دختر جوون در و باز کرد تقریبا هم سنم بود
دختره:سلام کاری دارید
هایون:سلام من تو این جنگل گم شدم میشه امشب اینجا باشم تا فردا صبح راه و پیدا کنم
دختره:نه اگر جونت و دوست داری برو*یواش
هایون:چرا
تهیونگ:کیه*داد
دختره:آ.آقا ی.یه دختره اومده
یه پسره اومد دم در قیافش خیلی ترسناک بود تا من و دید یه لبخند شیطانی زد که گفتم
هایون:
خب بقیه اش برای فردا❤️
لایک یادتون نره تو کامنت بگید قشنگه یا نه
جیهوپ:از دست من فرار میکنی
ویو هایون
من امروز با دوست پسرم یعنی جیهوپ اومدیم جنگل داشتیم بازی میکردیم اون دنبال من بود و من میدویدم که برگشتم پشتم و نگاه کردم دیدم نیستش گفتم حتما پشت یکی از این درختا قائم شده رفتم دنبالش میگشتم ندیدمش دیگه واقعا ترسیدم
هایون:جیهوپ*داد
هایون:جیهوپپپپپپپپ
شروع کردم به گریه کردن همینطور قدم میزدم که رسیدم به یه خونه که خونه سهله عمارت بود اصن قصر بود آنقدر که بزرگ بود ولی خیلی ترسناک و خوشگل بود(امیدوارم فهمیده باشید که چجوری میگم خوشکله ولی ترسناک)پشت مه غلیظ قائم شده بود خیلی ترسناک بود به شدت ترسیده بودم رفتم جلوتر که یدفعه دیدم جلو پام یه رود خونه هست ولی یه رودخونه عادی نبود رود خونه از خون بود دیگه واقعا ترسیدم رفتم سمت خونه در و زدم یه دختر جوون در و باز کرد تقریبا هم سنم بود
دختره:سلام کاری دارید
هایون:سلام من تو این جنگل گم شدم میشه امشب اینجا باشم تا فردا صبح راه و پیدا کنم
دختره:نه اگر جونت و دوست داری برو*یواش
هایون:چرا
تهیونگ:کیه*داد
دختره:آ.آقا ی.یه دختره اومده
یه پسره اومد دم در قیافش خیلی ترسناک بود تا من و دید یه لبخند شیطانی زد که گفتم
هایون:
خب بقیه اش برای فردا❤️
لایک یادتون نره تو کامنت بگید قشنگه یا نه
۶.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.