گناهکار 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓𝟗
متین، هر چی من میگم گوش کنی
نیکا، باشه
متین، خوبه، من برم
نیکا، خداحافظ، بعد از اینکه متین رفت رفتم رو تخت نشستم ایش پسره پر روع چه توقعی داره، ولش ببینم تا فردا چی میشه
دیانا، خوابم نبرد رفتم جلو در ارسلان، میخواستم در باز کنم که
محراب، اهاااااالهههففهعلا، اع توبی
دیانا، اروم تر خمیازه بکش
محراب، منم داشتم میرفتم بای
دیانا، بای. رفتم داخل دیدم ارسلان، داره پی اس فور بازی میکنه، هنوز بازی میکین
محراب، برو گمشو وووو
دیانا، محراب چیه
ارسلان، اع، فکر کردم محراب ه اصلا حواسم نبود اومدی،
دیانا هه، رفتم رو صندلی که کنار ارسلان خالی بود نشستم. منم بازی کنم
ارسلان، تو الان باید خواب باشی.
دیانا، خ. ب تو چرا بیداری
ارسلان، من فرق میکنم،
دیانا، یه دست بده بازی کنم
ارسلان، بیا مال محراب بردا بازی کنیم،
دیانا، اصلا بلد نبودم سر پنج مین نشد که باختم.
ارسلان، هه، دیدی گفتم بازی نکن
دیانا، ایش اصلا چرته بازی من برم ماسک صورتمو بزارم، ارسلان، دستشو کشیدم که افتاد رو پام،
دیانا، اه😶😶😶😶😶😶😶
ارسلان، 😉😉😉😉😉🙂
دیانا، این لبخند احمقانه واسه چیه،
ارسلان، هیچی،
دیانا، بلند شدم رفتم از تو کشو ماسکمو برداشتم حالا چجوری بزنم
ارسلان، بیا
دیانا، بلدی مگه
ارسلان، رفتم کنارش از دستش گرفتم باز کردم، بیا جلو
دیانا اروم رفتم جلو،
ارسلان، رو صورتش گذاشتم، و هموارش کرد م
دیانا، از کجا کارای دخترا بلدی
ارسلان، واسه خواهرم میزدم
دیانا، 😳😳😳خ. واهر
ارسلان، اره،
دیانا، تو که به من نگفتی، پس اان کجاست، برم ببینمش
ارسلان، زیر هفت خرمن خاک، مرده،
دیانا، ه. ا. 😦😦😧
ارسلان، خب تموم شد موقع خواب برداری بهتره
دیانا، متاسفم
ارسلان، تو چرا
دیانا، درمورد خواهرت پرسیدم،
ارسلان، اشکال نداره
دیانا، من برم پس
ارسلان، برو
دیانا، رفتم رو تخت نشستم، و پتو کشیدم رو پاهام
ارسلان، اینجا میخوابی،
دیانا، اواع، ندیدی محراب رفت پیش مهشاد برم وسط اون دوتا بخوابم،
ارسلان، نه فهمیدم، رفتم رو تخت نشستم،
دیانا، حالا بردارم
ارسلان، به این زودی
نیکا، باشه
متین، خوبه، من برم
نیکا، خداحافظ، بعد از اینکه متین رفت رفتم رو تخت نشستم ایش پسره پر روع چه توقعی داره، ولش ببینم تا فردا چی میشه
دیانا، خوابم نبرد رفتم جلو در ارسلان، میخواستم در باز کنم که
محراب، اهاااااالهههففهعلا، اع توبی
دیانا، اروم تر خمیازه بکش
محراب، منم داشتم میرفتم بای
دیانا، بای. رفتم داخل دیدم ارسلان، داره پی اس فور بازی میکنه، هنوز بازی میکین
محراب، برو گمشو وووو
دیانا، محراب چیه
ارسلان، اع، فکر کردم محراب ه اصلا حواسم نبود اومدی،
دیانا هه، رفتم رو صندلی که کنار ارسلان خالی بود نشستم. منم بازی کنم
ارسلان، تو الان باید خواب باشی.
دیانا، خ. ب تو چرا بیداری
ارسلان، من فرق میکنم،
دیانا، یه دست بده بازی کنم
ارسلان، بیا مال محراب بردا بازی کنیم،
دیانا، اصلا بلد نبودم سر پنج مین نشد که باختم.
ارسلان، هه، دیدی گفتم بازی نکن
دیانا، ایش اصلا چرته بازی من برم ماسک صورتمو بزارم، ارسلان، دستشو کشیدم که افتاد رو پام،
دیانا، اه😶😶😶😶😶😶😶
ارسلان، 😉😉😉😉😉🙂
دیانا، این لبخند احمقانه واسه چیه،
ارسلان، هیچی،
دیانا، بلند شدم رفتم از تو کشو ماسکمو برداشتم حالا چجوری بزنم
ارسلان، بیا
دیانا، بلدی مگه
ارسلان، رفتم کنارش از دستش گرفتم باز کردم، بیا جلو
دیانا اروم رفتم جلو،
ارسلان، رو صورتش گذاشتم، و هموارش کرد م
دیانا، از کجا کارای دخترا بلدی
ارسلان، واسه خواهرم میزدم
دیانا، 😳😳😳خ. واهر
ارسلان، اره،
دیانا، تو که به من نگفتی، پس اان کجاست، برم ببینمش
ارسلان، زیر هفت خرمن خاک، مرده،
دیانا، ه. ا. 😦😦😧
ارسلان، خب تموم شد موقع خواب برداری بهتره
دیانا، متاسفم
ارسلان، تو چرا
دیانا، درمورد خواهرت پرسیدم،
ارسلان، اشکال نداره
دیانا، من برم پس
ارسلان، برو
دیانا، رفتم رو تخت نشستم، و پتو کشیدم رو پاهام
ارسلان، اینجا میخوابی،
دیانا، اواع، ندیدی محراب رفت پیش مهشاد برم وسط اون دوتا بخوابم،
ارسلان، نه فهمیدم، رفتم رو تخت نشستم،
دیانا، حالا بردارم
ارسلان، به این زودی
۱۲۶.۹k
۲۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.