پارت ۴۲
∆چرا با خودت این کارو میکنی؟مامان این همه زحمت نکشیده تورو بزرگ نکرده که بعد خودش اینجوری کنی
+دیگه برام مهم نیست
∆یونگی....همه...همه....هر جسمی باید بره در اخر...یکی زود تر یکی دیر تر مهم اینکه روحش هنوز پیش ماست
+من روح نمیخوام جیمین...من..من مامانمو میخوام
و شروع کرد به گریه کردن....باورم نمیشه اون اینجوری گریه میکرد
+میدونی بدتر از اون چیه؟
∆هوم
+پسره که تو شکمش بود نمرده فقط خودش فدا شده بخاطر یه چصونه
∆چی؟چی گفتی؟زندست؟
+بابا گفت توی دستگاهه زنده میمونه
∆یونگی این خیلی خوبه.....اینجوری یه یادگار از مادرت داری
+یادگار بخوره تو کلم
دستش خیلی داشت خون میومد پس بلد شدم و از بالای کمد بغل تخت جعبه ی کمک اولیه رو برداشتمو دستشو ببندم
ولی مشکل اینجاست
نمیزاشت ببندم
بابا دهنت وایسا دیگه
هی وول میخورد
+ولکن دیگه
∆یه لحظه وایسا میدونم میسوزه ولی باید تحمل کنی
بعد از زدعفونی باندشو بستمو دستشو گرفتم و به سمت بیرون رفتم
+کجا داریم میریم
∆بهم اعتماد کنو دنبالم بیا
بردمش تو پارکینگ و سوار ماشینش کردم
به سمت شرکت رفتیم...
+دیگه برام مهم نیست
∆یونگی....همه...همه....هر جسمی باید بره در اخر...یکی زود تر یکی دیر تر مهم اینکه روحش هنوز پیش ماست
+من روح نمیخوام جیمین...من..من مامانمو میخوام
و شروع کرد به گریه کردن....باورم نمیشه اون اینجوری گریه میکرد
+میدونی بدتر از اون چیه؟
∆هوم
+پسره که تو شکمش بود نمرده فقط خودش فدا شده بخاطر یه چصونه
∆چی؟چی گفتی؟زندست؟
+بابا گفت توی دستگاهه زنده میمونه
∆یونگی این خیلی خوبه.....اینجوری یه یادگار از مادرت داری
+یادگار بخوره تو کلم
دستش خیلی داشت خون میومد پس بلد شدم و از بالای کمد بغل تخت جعبه ی کمک اولیه رو برداشتمو دستشو ببندم
ولی مشکل اینجاست
نمیزاشت ببندم
بابا دهنت وایسا دیگه
هی وول میخورد
+ولکن دیگه
∆یه لحظه وایسا میدونم میسوزه ولی باید تحمل کنی
بعد از زدعفونی باندشو بستمو دستشو گرفتم و به سمت بیرون رفتم
+کجا داریم میریم
∆بهم اعتماد کنو دنبالم بیا
بردمش تو پارکینگ و سوار ماشینش کردم
به سمت شرکت رفتیم...
۴.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.