وقتی براش مهم نیستی پارت 14
پارت 14
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو نامجون
حتما خیلی ناراحت شده وقتی دیدم داره اشک میریزه قلبم تیر کشید حتما فکر کرده که سونگی دوست دخترمه و بخاطر اون ازش طلاق گرفتم و دیگه برام مهم نیست نه بخاطر این برام مهم نبود چون فقط 2 بار رابطه داشتیم اولینش شب عروسی بود و دومش هم همون شب که مست بودم و توش خالی کردم و الان یه دختر خوشگل دارم
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
خیلی ناراحت بودم و اشک صورتم رو خیس کرده بود چرا اینکار رو کرد حتی الان که مین هو دید سعی نکرد باهاش حرف بزنه یه بغلش کنه خیلی بی احساسه که بعد از چند مین کابین واستاد وقتی سرم رو گرفتم بالا معلوم بود که گریه کردم و سریع با دستم اشکام رو پاک کردم
مین هو: مامان میشه برام پشمک و بستنی بخری
چان هیون : باشه دخترم برات میخرم ولی باید چند روز بری پیش خاله رونا و سمی ( بچه ها سمی دختر رونا هست )
مین هو : نه مامان لطفاً بزار پیشت بمونم من سمی و خاله رونا رو دوست دارم ولی میخوام پیش تو بمونم ( با گریه )
چان هیون: باشه دخترم گریه نکن باشه الان بیا بریم برات پشمک و بستنی بخرم
مین هو : باشه بریم
رفتیم و برای مین هو پشمک و بستنی خریدیم و هم خورد و هم کلی بازی کرد آنقدر بازی کرد که تا رفتیم توی ماشین خوابش برد من به سمت خونه حرکت کردم و رسیدیم مین هو رو بغل کردم و لباسش رو عوض کردم و روی تخت خوابوندمش و خودم هم لباسم رو عوض کردم و رفتم خوابیدم ........
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
ببخشید کم بود ☺️
نویسنده :민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو نامجون
حتما خیلی ناراحت شده وقتی دیدم داره اشک میریزه قلبم تیر کشید حتما فکر کرده که سونگی دوست دخترمه و بخاطر اون ازش طلاق گرفتم و دیگه برام مهم نیست نه بخاطر این برام مهم نبود چون فقط 2 بار رابطه داشتیم اولینش شب عروسی بود و دومش هم همون شب که مست بودم و توش خالی کردم و الان یه دختر خوشگل دارم
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
خیلی ناراحت بودم و اشک صورتم رو خیس کرده بود چرا اینکار رو کرد حتی الان که مین هو دید سعی نکرد باهاش حرف بزنه یه بغلش کنه خیلی بی احساسه که بعد از چند مین کابین واستاد وقتی سرم رو گرفتم بالا معلوم بود که گریه کردم و سریع با دستم اشکام رو پاک کردم
مین هو: مامان میشه برام پشمک و بستنی بخری
چان هیون : باشه دخترم برات میخرم ولی باید چند روز بری پیش خاله رونا و سمی ( بچه ها سمی دختر رونا هست )
مین هو : نه مامان لطفاً بزار پیشت بمونم من سمی و خاله رونا رو دوست دارم ولی میخوام پیش تو بمونم ( با گریه )
چان هیون: باشه دخترم گریه نکن باشه الان بیا بریم برات پشمک و بستنی بخرم
مین هو : باشه بریم
رفتیم و برای مین هو پشمک و بستنی خریدیم و هم خورد و هم کلی بازی کرد آنقدر بازی کرد که تا رفتیم توی ماشین خوابش برد من به سمت خونه حرکت کردم و رسیدیم مین هو رو بغل کردم و لباسش رو عوض کردم و روی تخت خوابوندمش و خودم هم لباسم رو عوض کردم و رفتم خوابیدم ........
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
ببخشید کم بود ☺️
نویسنده :민 윤 기
۸.۳k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.