چندپارتی
part 3
تهیونگ:باشه من رفتم
چند روز بعد
جیمین:آقای دکتر حال ات امروز چطوره؟
دکتر:امروز خیلی بهترن و ممکنه بهوش بیان
جیمین:واقعا؟
دکتر:بله ولی تا ۴ هفته نباید ضربه ای به سرشون بخوره به احتمال زیاد آلزایمر نگرفتن ضربه زیاد جدی نبوده بازم بلا به دور
جیمین:میتونم ببینمش
دکتر:بله
جیمین ویو:خیلی خوشحال شدم چون ات دیگه داره بهوش میاد قبل از اینکه برم پیشش به نامجون زنگ زدم و بهش گفتم که ممکنه ات امروز بهوش بیاد اونا هم گفتن تا بعد از ظهر میان رفتم تو اتاقش
جیمین:سلام موچی کوچولو امروز دکتر گفت قراره بهوش بیای منم قراره تا اون موقع منتظر بمونم پس لطفا زودتر بهوش بیا فرشته
بعد از ظهر
ات ویو:کم کم چشمام رو باز کردم اول همه جا تار بود تا جیمین رو دیدم
ات:جیمین
جیمین:ات تو....تو.
..بیدار شدی؟
ات:مگه خوابیده بودم
جیمین:نزدیک به یک هفتست که خوابیدی
ات:چقدر زیاد
جیمین:الان میرم بگم دکتر بیاد
دکتر میاد
دکتر:خانم ات بهترید؟
ات:بله
دکتر:امشب رو هم مهمون ما هستید ولی فردا میتونین مرخص بشین
ات:ممنونم
دکتر:بلا به دور یک ساعت دیگه برای عوض کردن سرمتون میام
ات:بله ممنونم
و دکتر از اتاق میره بیرون
جیمین با یه دسته گل رز صورتی میاد پیش ات
ات:چجوری تونستی انقدر زود بخری؟پنج دقیقه هم کمتر گذشت
جیمین:از دوست پسرت چه انتظاری داشتی صبر کن به اعضا هم زنگ بزنم که بیان
ات:نمیخواد اذیتشون کنی فردا میریم پیششون دیگه
جیمین:نچ همین الان باید زنگ بزنم
و به اعضا زنگ میزنه
جیمین:بچه ها زود بیایین ات بهوش اومده....باشه .....باشه....فعلا خداحافظ
ات:من هر چی بگم آخر تو کار خودتو میکنی
جیمین😁
اعضا به جز تهیونگ اومدن
نامجون:مکنه کوچولو بهتری؟
ات:مرسی
شوگا:نمیدونی جیمین چقدر گریه کرد
جیمین دست شوگا رو میزنه نخیر فقط بغض داشتم
خلاصه بعد از کلی بگو بخند یهو در اتاق ات زده میشه
اعضا:بفرمایین
که یهو .........
تهیونگ:باشه من رفتم
چند روز بعد
جیمین:آقای دکتر حال ات امروز چطوره؟
دکتر:امروز خیلی بهترن و ممکنه بهوش بیان
جیمین:واقعا؟
دکتر:بله ولی تا ۴ هفته نباید ضربه ای به سرشون بخوره به احتمال زیاد آلزایمر نگرفتن ضربه زیاد جدی نبوده بازم بلا به دور
جیمین:میتونم ببینمش
دکتر:بله
جیمین ویو:خیلی خوشحال شدم چون ات دیگه داره بهوش میاد قبل از اینکه برم پیشش به نامجون زنگ زدم و بهش گفتم که ممکنه ات امروز بهوش بیاد اونا هم گفتن تا بعد از ظهر میان رفتم تو اتاقش
جیمین:سلام موچی کوچولو امروز دکتر گفت قراره بهوش بیای منم قراره تا اون موقع منتظر بمونم پس لطفا زودتر بهوش بیا فرشته
بعد از ظهر
ات ویو:کم کم چشمام رو باز کردم اول همه جا تار بود تا جیمین رو دیدم
ات:جیمین
جیمین:ات تو....تو.
..بیدار شدی؟
ات:مگه خوابیده بودم
جیمین:نزدیک به یک هفتست که خوابیدی
ات:چقدر زیاد
جیمین:الان میرم بگم دکتر بیاد
دکتر میاد
دکتر:خانم ات بهترید؟
ات:بله
دکتر:امشب رو هم مهمون ما هستید ولی فردا میتونین مرخص بشین
ات:ممنونم
دکتر:بلا به دور یک ساعت دیگه برای عوض کردن سرمتون میام
ات:بله ممنونم
و دکتر از اتاق میره بیرون
جیمین با یه دسته گل رز صورتی میاد پیش ات
ات:چجوری تونستی انقدر زود بخری؟پنج دقیقه هم کمتر گذشت
جیمین:از دوست پسرت چه انتظاری داشتی صبر کن به اعضا هم زنگ بزنم که بیان
ات:نمیخواد اذیتشون کنی فردا میریم پیششون دیگه
جیمین:نچ همین الان باید زنگ بزنم
و به اعضا زنگ میزنه
جیمین:بچه ها زود بیایین ات بهوش اومده....باشه .....باشه....فعلا خداحافظ
ات:من هر چی بگم آخر تو کار خودتو میکنی
جیمین😁
اعضا به جز تهیونگ اومدن
نامجون:مکنه کوچولو بهتری؟
ات:مرسی
شوگا:نمیدونی جیمین چقدر گریه کرد
جیمین دست شوگا رو میزنه نخیر فقط بغض داشتم
خلاصه بعد از کلی بگو بخند یهو در اتاق ات زده میشه
اعضا:بفرمایین
که یهو .........
۲۰.۱k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.