بی رحم
#بی_رحم
part 12
_ میدونی شنیدن اون حرفا از فرد مورد علاقت چه دردیه
_ جیمین متاسفم واقعا اما من راه دیگه ای نداشتم
دوباره همون پزخنده ی مسخره روی لباش نشست
صورتش رو فاصله داد
_ دیگع کار از کار گذشته من نمیدونم کی اون موقع مجبورت کرده
برام مهم هم نیست
اما اینبار دیگه برام هیچی مهم نیست هیچی
اینبار چیزی که میخوام رو بدست میارم نمیزارمم چیزی جلوم رو بگیره
هر چیزی که بخواد جلوم رو بگیره نابود میکنم
با شنیدن حرفاش دوباره قطره اشکی از چشمم سرازیر شد
_ متاسفم واقعا برای همه ی اون حرفام متاسفم
میدونم کاری که من با قلبت کردم قابل جبران نیست
من نابودت کردم
خوب در جریانم
اما من این پنج سال رو هر لحظهش رو با سختی گذروندم
همیشه فکرم درگیر تو بوده
که الا حالت چطوره
الا داری چیکار میکنی
اما لطفا یه مدت بهم وقت بده یکم به زمان نیاز دارم
_ فقط دو روز
_ اما ...
_ همین که گفتم خب من فعلا میرم
بعدم از اتاق خارج شد و درم پشت سرش بست
الا باید چیکار میکردم
پشت میز نشستم سرم رو بین دستام گرفتم
یعنی باید با در خواست جیمین موافقت میکردم
باید قبول میکردم
اما من میترسیدم من از ایندش میترسیدم
اما مگه راه دیگه ای برام گذاشته بود
چند دقیقه ای بود که تو همون حالت بودم ذهنم خالی از همه چیز بود
با صدای زنگ گوشیم سرم روبلند کردم پدرم بود الا باید چی جوابش رو میدادم
گوشی رو برداشتم و جواب دادم اما قبل از اینکه من چیزی بگم پدرم پشت تلفن با صدای اعصبی گفت
_ داری چیکار میکنی با شرکت
میدونی چقدر شریکا و سهام دارای شرکت اعصبین
_ پدر اروم باشید متاسفم نمی خواستم اینطوری بشه
اما قول میدم زود حلش کنم نمیزارم سهام شرکت همینطور بیاد پایین و پایین تر
_تا دو روز دیگه سهام های شرکت سر جاش بر نگرده ریاست شرکت رو ازت میگیرم
_ اما ..
_ همین که شنیدی
قبل از اینکه من چیزی بگم گوشی رو قطع کرد
الا من باید چیکار میکردم از همه جا تحت فشار قرار گرفته بودم
یعنی الا باید با درخواست جیمین موافقت میکردم
البته راه دیگه ای نداشتم
با صدای منشی از روی صندلی پا شدم
و اجازه ی کرود بهش دادم
_ خانم مین سهام دارا و شرکا همشون شاکین و در خواست برگزاری جلسه دادن
_ باشه منم الا خودمو برای برگذاری جلسه حاضر میکنم
بعد از گفتن باشه ای از اتاق خارج شد
عجب گیری کردم
سر و وضعم رو مرتب کردم و به سمت اتاق جلسع رفتم
حدس میزدم الا سهام دارا مثل مور و ملخ سرم بریزن
وارد اتاق جلسه که شدم
همه اشفته بودن
سهام دارا همشون داشتن شکایت میکردن صدام رو بالا تر بردم
_ لطفا اروم باشید هر جوری شده سهام ها رو به حالت قبل برمیگردونم
با این حرفم اقای کیم ههیون که یکی از سهام دارا بود از جاش بلند شد و گفت :
part 12
_ میدونی شنیدن اون حرفا از فرد مورد علاقت چه دردیه
_ جیمین متاسفم واقعا اما من راه دیگه ای نداشتم
دوباره همون پزخنده ی مسخره روی لباش نشست
صورتش رو فاصله داد
_ دیگع کار از کار گذشته من نمیدونم کی اون موقع مجبورت کرده
برام مهم هم نیست
اما اینبار دیگه برام هیچی مهم نیست هیچی
اینبار چیزی که میخوام رو بدست میارم نمیزارمم چیزی جلوم رو بگیره
هر چیزی که بخواد جلوم رو بگیره نابود میکنم
با شنیدن حرفاش دوباره قطره اشکی از چشمم سرازیر شد
_ متاسفم واقعا برای همه ی اون حرفام متاسفم
میدونم کاری که من با قلبت کردم قابل جبران نیست
من نابودت کردم
خوب در جریانم
اما من این پنج سال رو هر لحظهش رو با سختی گذروندم
همیشه فکرم درگیر تو بوده
که الا حالت چطوره
الا داری چیکار میکنی
اما لطفا یه مدت بهم وقت بده یکم به زمان نیاز دارم
_ فقط دو روز
_ اما ...
_ همین که گفتم خب من فعلا میرم
بعدم از اتاق خارج شد و درم پشت سرش بست
الا باید چیکار میکردم
پشت میز نشستم سرم رو بین دستام گرفتم
یعنی باید با در خواست جیمین موافقت میکردم
باید قبول میکردم
اما من میترسیدم من از ایندش میترسیدم
اما مگه راه دیگه ای برام گذاشته بود
چند دقیقه ای بود که تو همون حالت بودم ذهنم خالی از همه چیز بود
با صدای زنگ گوشیم سرم روبلند کردم پدرم بود الا باید چی جوابش رو میدادم
گوشی رو برداشتم و جواب دادم اما قبل از اینکه من چیزی بگم پدرم پشت تلفن با صدای اعصبی گفت
_ داری چیکار میکنی با شرکت
میدونی چقدر شریکا و سهام دارای شرکت اعصبین
_ پدر اروم باشید متاسفم نمی خواستم اینطوری بشه
اما قول میدم زود حلش کنم نمیزارم سهام شرکت همینطور بیاد پایین و پایین تر
_تا دو روز دیگه سهام های شرکت سر جاش بر نگرده ریاست شرکت رو ازت میگیرم
_ اما ..
_ همین که شنیدی
قبل از اینکه من چیزی بگم گوشی رو قطع کرد
الا من باید چیکار میکردم از همه جا تحت فشار قرار گرفته بودم
یعنی الا باید با درخواست جیمین موافقت میکردم
البته راه دیگه ای نداشتم
با صدای منشی از روی صندلی پا شدم
و اجازه ی کرود بهش دادم
_ خانم مین سهام دارا و شرکا همشون شاکین و در خواست برگزاری جلسه دادن
_ باشه منم الا خودمو برای برگذاری جلسه حاضر میکنم
بعد از گفتن باشه ای از اتاق خارج شد
عجب گیری کردم
سر و وضعم رو مرتب کردم و به سمت اتاق جلسع رفتم
حدس میزدم الا سهام دارا مثل مور و ملخ سرم بریزن
وارد اتاق جلسه که شدم
همه اشفته بودن
سهام دارا همشون داشتن شکایت میکردن صدام رو بالا تر بردم
_ لطفا اروم باشید هر جوری شده سهام ها رو به حالت قبل برمیگردونم
با این حرفم اقای کیم ههیون که یکی از سهام دارا بود از جاش بلند شد و گفت :
۷.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.