kooki👿

💓part 26💓
🎃kooki🎃

لپ تاپ رو اوردم

چهار ساعت بعد&-

جین:شام حاضره

رفتبم و شام خورذیم با اینکه خیلی زود بود کوک دستم رو کشید و برد سمت اتاق

ه.ی:کوک اما الان ساعت ۸

کوک:بیب خوابم میاد

ه‌.ی:باشه منم خوابم میاد

منو تو بغلش کشید و خوابمون برد


با صدای کوک از خواب بیدار شدم

داشت لباس میپوشید
دیدم شلوار پاش نیس
جیغ کشیدم و چشمام رو بستم

کوک:لعنتی

ه.ی:کوک این چه کاریه قشنگم

کوک:چشمات رو باز کن

با ترس چشمام رو باز کردم

خدا رو شکر شلوار پاش بود


کوک:بیب من کیرم کمپانی تمرین داریم اما تو نیاز نیس بیای


ه.ی:اوک مرسی عشقم

کوک:بای

ه.ی:بابای

بعد از اینکه پسرا رفتن یادم اومد چکاب دارم

سریع اماده شدم و سمت ازمایشگاه رفتم

یه مرد جوون اومد که جواب رو بهم بده
داشت بهم میگفت که نمیدونم کوکی یهو از کجا پیداش شد


کوک:با جیغ ه.ی میزاشتی رابطه شروع شه بعد خیانت کن

تا اومدم بگم کوک زد تو گوشم و پرت شدم روی زمین

ه.ی:جونگ کوکاااا

کوک:دیگه هیچی بین ما نیست

ه.ی:اماا

از اونجا رفت بیرون

زدم زیر گریه جواب ازمایش رو گرفتم و سمت خونه رفتم


دیدم کوک اونجا نیست رفتم سمت کمپانی

دم در کمپانی بودم که یه نفر محکم زد تو سرم و دیگه هیچی نفهمیدم

....


تا پارت بعد بابای🐹🧡

Faityng baby 💚🦆