پارت 3
پارت 3
.
.
خب من قرار بود شغل پدرم رو بدم ولی خب اینکار رو نکردم . تنها زندگی میکنم یه دوست صمیمی هم دارم.
هانا : شغل پدرت چیه ؟
جونگکوک : اون یه کسب و کار کوچیک داشت یجورایی تجارت میکرد ولی نه چیزی که خیلی پول توش باشه
هانا : آها اون موقع شغل تو چیه ؟
جونگکوک : حالا بعداً بهت میگم
هانا : خب تو که مثل من الان دانش آموزی ( دوازدهم ) تازه خودت قبلاً گفتی که میخوای ادامه تحصیل بدی بری یه رشته ...
جونگکوک : ( مدال من کجاست اینقدر خوب میرینم من * تو ذهنش*) آمم ... برای ر آوردن تخرج مدرسه کار میکنم
هانا : تو که خیلی پولداری همیشه لباس های مارک دار میپوشی
جونگکوک : ... ام ... ای وای یادم رفت استاد به من گفت برم پیشش خب من دیگه رفتم بای
.
.
بچه ها میدونم این فیک رو کلا خراب کردم
دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
فیکه اوله ایشالا بعدی ها رو خوب مینویسم 😂
.
.
خب من قرار بود شغل پدرم رو بدم ولی خب اینکار رو نکردم . تنها زندگی میکنم یه دوست صمیمی هم دارم.
هانا : شغل پدرت چیه ؟
جونگکوک : اون یه کسب و کار کوچیک داشت یجورایی تجارت میکرد ولی نه چیزی که خیلی پول توش باشه
هانا : آها اون موقع شغل تو چیه ؟
جونگکوک : حالا بعداً بهت میگم
هانا : خب تو که مثل من الان دانش آموزی ( دوازدهم ) تازه خودت قبلاً گفتی که میخوای ادامه تحصیل بدی بری یه رشته ...
جونگکوک : ( مدال من کجاست اینقدر خوب میرینم من * تو ذهنش*) آمم ... برای ر آوردن تخرج مدرسه کار میکنم
هانا : تو که خیلی پولداری همیشه لباس های مارک دار میپوشی
جونگکوک : ... ام ... ای وای یادم رفت استاد به من گفت برم پیشش خب من دیگه رفتم بای
.
.
بچه ها میدونم این فیک رو کلا خراب کردم
دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
فیکه اوله ایشالا بعدی ها رو خوب مینویسم 😂
۵.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.