فیک ران و ریندو پارت۱۵
این پارت قراره خیلی طولانی شههه
ریو:میدونستم
ران/ریندو:نانییییییییییییییی
ریو:یادتونه یه بار ران رفت م.ش.ر.و.ب خرید اورد خونه بعد شما دوتا تا خرخره خوردین....
ریندو:خب
ریو:همه چیو لو دادی داداچ😑💅
ران:خب چرا نگفتی؟؟
ریو:دلم خواست🌝
ریندو:بسیار منطقی😐
راستی راجب کیس رفتن...
ریو:من اجازه نمیدم چون...
ریندو:کی خواست تو اجازه بدی
(میره ریو رو به دیوار میچسبونه و دوتا دستاش رو بالا سرش قفل میکنه بعدم میبوستش و داشت آروم آروم لباسای ریو رو پایین میداد)
ریندو:عممممم
ران:چقد داری لذت میبری
ریندو:«ریو رو ول میکنه»به توچه
ران:دوست داشتم بگم
ریندو:غلط کردی
ریو:«یهو گریش میگیره»من...من دوست پسر دارم عوضیا....الان چیکار کنم...برین به جهنم ک.خلا
«ریو میره»
ران:ریندو تو الان چه گوهی خوردی
ریندو:اون مهم نیست....
گفت دوست پسر داره
ران:راس میگی....ریوووووووووووووووووووو
نرووووووووووووو لاقل بگو دوستتتتت پسرتتتتت کیهههههه«با داد»
نیم ساعت بعد«همه اومدن بیرون»
سنجو:بچها باید یه چیزی نشونتون ب...(دراکن دستشو گذاشته روی دهن سنجو)
دراکن:خفه شو سنجو
سنجو:باشه ولی فقط به ینفر میگم
دراکن:و کی
سنجو:مایکیییییی«با داد»
مایکی:بله؟؟؟
سنجو:😆میدونستی دراکن به اما اعتراف کرده؟؟؟«با داد»
مایکی:چیییییییی....
بلاخرهههههه
دراکن:سنجو پدسگ مگه نگفتی یه نفر
سنجو:من داشتم با ینفر حرف میزدم بقیه شنیدن💅
هینا:خاک تو سرت تاکه اینا اعتراف کردن تو هنوز نکردی
تاکه:هعییی....
ران/ریندو:کسی ریو رو ندیدهههه
مایکی:همین الان همینجا ولی بدون هیچ حرفی رفت
ران:کجا؟؟؟
ریندو:کجااااا....بگین دیگه
اما:دو دیقه خفه خون بگیرین فکنم رفت خونه
پرش به خونه
«درو باز میکنن»
ران:ریو کجایییییی
ریندو:ریووو
(یهو صدای اس ام از گوشی ریندو میاد)
..اس ام اس:سلام ریندو واقعا ازت ناراحتم که حتی نظرمم نپرسیدیو اون کارو کردی راستی من دیگه خونه دوست پسرم زندگی میکنم چون حتی دلم نمیخواد دیگه شماهارو ببینم دوس پسرمم هانماس..«بعد بلاکشون کرد»
ران:هانماعه نکبت
یک ساعت بعد
ریندو:یعنی جدی جدی دیگه نمیاد من شبا کیو بغل کنم«با بغض»
ران:نمیدونم ولی اگه نیا....
دینگگگگ دینگگگگ
«ران میره درو باز کنه»
ران:ر...ریو...خودتی...
«ریندو میاد تو پذیرایی»
ریندو:کیه؟؟
ران:بیا ببین«ریو رو بغل میکنه»
ریندو:خب خودت میگف....ریوووووو«میره محکم بغلش میکنه»
یه ربع بعد
ریندو:بابت...او..اینکار متاسفم ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم...
ریو:اشکالی نداره«میره ریندو رو بغل میکنه»
ران:ریو خیلی خوشحالم برگشتی ولی چیشد برگشتی؟؟؟
ریو:...
ریندو:دوست نداری بگی؟؟؟
ریو:خیلی خب هانما....خب...«یهو گریش میگیره»
اون بهم خیانت کرد....
ران:....
ریو:میدونستم
ران/ریندو:نانییییییییییییییی
ریو:یادتونه یه بار ران رفت م.ش.ر.و.ب خرید اورد خونه بعد شما دوتا تا خرخره خوردین....
ریندو:خب
ریو:همه چیو لو دادی داداچ😑💅
ران:خب چرا نگفتی؟؟
ریو:دلم خواست🌝
ریندو:بسیار منطقی😐
راستی راجب کیس رفتن...
ریو:من اجازه نمیدم چون...
ریندو:کی خواست تو اجازه بدی
(میره ریو رو به دیوار میچسبونه و دوتا دستاش رو بالا سرش قفل میکنه بعدم میبوستش و داشت آروم آروم لباسای ریو رو پایین میداد)
ریندو:عممممم
ران:چقد داری لذت میبری
ریندو:«ریو رو ول میکنه»به توچه
ران:دوست داشتم بگم
ریندو:غلط کردی
ریو:«یهو گریش میگیره»من...من دوست پسر دارم عوضیا....الان چیکار کنم...برین به جهنم ک.خلا
«ریو میره»
ران:ریندو تو الان چه گوهی خوردی
ریندو:اون مهم نیست....
گفت دوست پسر داره
ران:راس میگی....ریوووووووووووووووووووو
نرووووووووووووو لاقل بگو دوستتتتت پسرتتتتت کیهههههه«با داد»
نیم ساعت بعد«همه اومدن بیرون»
سنجو:بچها باید یه چیزی نشونتون ب...(دراکن دستشو گذاشته روی دهن سنجو)
دراکن:خفه شو سنجو
سنجو:باشه ولی فقط به ینفر میگم
دراکن:و کی
سنجو:مایکیییییی«با داد»
مایکی:بله؟؟؟
سنجو:😆میدونستی دراکن به اما اعتراف کرده؟؟؟«با داد»
مایکی:چیییییییی....
بلاخرهههههه
دراکن:سنجو پدسگ مگه نگفتی یه نفر
سنجو:من داشتم با ینفر حرف میزدم بقیه شنیدن💅
هینا:خاک تو سرت تاکه اینا اعتراف کردن تو هنوز نکردی
تاکه:هعییی....
ران/ریندو:کسی ریو رو ندیدهههه
مایکی:همین الان همینجا ولی بدون هیچ حرفی رفت
ران:کجا؟؟؟
ریندو:کجااااا....بگین دیگه
اما:دو دیقه خفه خون بگیرین فکنم رفت خونه
پرش به خونه
«درو باز میکنن»
ران:ریو کجایییییی
ریندو:ریووو
(یهو صدای اس ام از گوشی ریندو میاد)
..اس ام اس:سلام ریندو واقعا ازت ناراحتم که حتی نظرمم نپرسیدیو اون کارو کردی راستی من دیگه خونه دوست پسرم زندگی میکنم چون حتی دلم نمیخواد دیگه شماهارو ببینم دوس پسرمم هانماس..«بعد بلاکشون کرد»
ران:هانماعه نکبت
یک ساعت بعد
ریندو:یعنی جدی جدی دیگه نمیاد من شبا کیو بغل کنم«با بغض»
ران:نمیدونم ولی اگه نیا....
دینگگگگ دینگگگگ
«ران میره درو باز کنه»
ران:ر...ریو...خودتی...
«ریندو میاد تو پذیرایی»
ریندو:کیه؟؟
ران:بیا ببین«ریو رو بغل میکنه»
ریندو:خب خودت میگف....ریوووووو«میره محکم بغلش میکنه»
یه ربع بعد
ریندو:بابت...او..اینکار متاسفم ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم...
ریو:اشکالی نداره«میره ریندو رو بغل میکنه»
ران:ریو خیلی خوشحالم برگشتی ولی چیشد برگشتی؟؟؟
ریو:...
ریندو:دوست نداری بگی؟؟؟
ریو:خیلی خب هانما....خب...«یهو گریش میگیره»
اون بهم خیانت کرد....
ران:....
۳.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.