مدرسه پولدارا پارت یازدهم
تا لیا میخواست مشروب بریزه روی لباسم یکی دستشو گرفت اون.... یونا یعنی بهترین مدل جهان... روی لیا مشروب رو ریخت و پرتش کرد توی استخر...
یونا: اگه میخواین شما دوتا اینجوری نشین زود برین لوسی و سیا: چشم یونا: حالت خوبه؟ ات: اره خوبم ممنون یونا: یک لحظه باهام بیا ات: باشه ا/ن: لطفا اجازه بدین دوستم رو ببینم... نگهبان: گفتم که نمیشه ا/ن: بابا توروخدااا کوک: ایشون خواهر من هستن بزارین بره نگهبان: خیله خب حرفی نیست ا/ن: بازم به این لطفت تشکر میکنم کوک: نیازی نیست یونا: بیا این لباس هارو بپوش ات: چرا؟؟ واقعا نیازی نیست (خجالت، معصومیت) یونا: خجالت نداره وقتی با یک مدل روبرو میشی اونم با من دیگه خجالتی وجود نداره ات: باشه
ویو ات: لباس رو که تنم کردم واقعا خوشم اومده بود حتی بهم کفشم داد
ات: وایییی خیلی ازتون ممنونم یونا: خواهش میکنم... برات یک دوست پسره فوق العاده پیدا کردم اما و اگر و نه نداریم اوکی؟ ات: باشه
داشتم از پله ها میرفتم پایین که همون پسره که اسمشو نمیدونم واستاده بود... پشتش به من بود... وقتی برگشت با چشماش به من زل زده بود داشتم از خجالت اب میشدم... تا دستشو گرفت جلوممنم میخواستم قبولش کنم که اون پسره که اسمش فک کنم جیمین بود... اومد وسطمون و دعوا شکل گرفت
نامجون: جیمین چیکار میکنی جیمین: برای چی به این دختره خل و چل کمک میکنی و باهاش مهربونی؟ ببین عوضی من دوستتم حق نداری پاتو از گلیمت درازتر کنی یونا: جیمین ات به این خوشگلی... چطوره باهاش قرار بزاری... دختره خیلی خوبیه جیمین:(هلش داد) به تو ربطی نداره نامجون: ببین تو مشکلت منم به یونا چیکار داری هاننن؟(داد) ات: بسههه (میخواست جیمین رو هل بده اما خودش افتاد توی بغله جیمین و همو بوسیدن)
کوک:خرگوش دوستت خیلی خفن و باحاله ا/ن: من خرگوشه تو نیستم صد بار جیمین: تووو الان منو...(ذوق و فرار کرد)
اگه این دفعه هم خوب بود فیکم لایک کنین💗✨... خب یادم نره اسلاید دوم لباس ات و اسلاید سوم لباس ا/ن توی پارتیه☘️☘️
یونا: اگه میخواین شما دوتا اینجوری نشین زود برین لوسی و سیا: چشم یونا: حالت خوبه؟ ات: اره خوبم ممنون یونا: یک لحظه باهام بیا ات: باشه ا/ن: لطفا اجازه بدین دوستم رو ببینم... نگهبان: گفتم که نمیشه ا/ن: بابا توروخدااا کوک: ایشون خواهر من هستن بزارین بره نگهبان: خیله خب حرفی نیست ا/ن: بازم به این لطفت تشکر میکنم کوک: نیازی نیست یونا: بیا این لباس هارو بپوش ات: چرا؟؟ واقعا نیازی نیست (خجالت، معصومیت) یونا: خجالت نداره وقتی با یک مدل روبرو میشی اونم با من دیگه خجالتی وجود نداره ات: باشه
ویو ات: لباس رو که تنم کردم واقعا خوشم اومده بود حتی بهم کفشم داد
ات: وایییی خیلی ازتون ممنونم یونا: خواهش میکنم... برات یک دوست پسره فوق العاده پیدا کردم اما و اگر و نه نداریم اوکی؟ ات: باشه
داشتم از پله ها میرفتم پایین که همون پسره که اسمشو نمیدونم واستاده بود... پشتش به من بود... وقتی برگشت با چشماش به من زل زده بود داشتم از خجالت اب میشدم... تا دستشو گرفت جلوممنم میخواستم قبولش کنم که اون پسره که اسمش فک کنم جیمین بود... اومد وسطمون و دعوا شکل گرفت
نامجون: جیمین چیکار میکنی جیمین: برای چی به این دختره خل و چل کمک میکنی و باهاش مهربونی؟ ببین عوضی من دوستتم حق نداری پاتو از گلیمت درازتر کنی یونا: جیمین ات به این خوشگلی... چطوره باهاش قرار بزاری... دختره خیلی خوبیه جیمین:(هلش داد) به تو ربطی نداره نامجون: ببین تو مشکلت منم به یونا چیکار داری هاننن؟(داد) ات: بسههه (میخواست جیمین رو هل بده اما خودش افتاد توی بغله جیمین و همو بوسیدن)
کوک:خرگوش دوستت خیلی خفن و باحاله ا/ن: من خرگوشه تو نیستم صد بار جیمین: تووو الان منو...(ذوق و فرار کرد)
اگه این دفعه هم خوب بود فیکم لایک کنین💗✨... خب یادم نره اسلاید دوم لباس ات و اسلاید سوم لباس ا/ن توی پارتیه☘️☘️
۴۱۹
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.