پارت ۳
فلیکس خنده ای میکنه و میگه
اینجا شرایطش سخته اگه نمیخوای همین حالا هم دیر نیس
دستاتو اوردی بالا و به حالت بای بای ک به معنی مخالفتت بود تکون دادی و گفتی
نه نه.....
&خب پس آهان راستی ی چیزی رو بهت نگفتم....
منتظر نگاهش کردی تا ادامه ی حرفشو بگه ک دیدی میزنه زیر خنده و همینطوری داره میخنده طلبکارانه روتو ازش برگردوندی و حالت قهری به خودت گرفتی......
فلیکس ک به زور خندشو کنترل کرد با صدای بمش گفت
وایی دختر تو خیلی کیوتی...میخواستم بگم که من پسر خاله ی جونگوک هم هستم ولی خب رابطمون خیلی شکرآب هستش و فقط چونکه من اینجا سهام دارم توی اینجا هستم
گفتی آها اوک حالا میشه پیاده شم
خنده ای کرد و گفت علاوه بر اینکه کیوتی خیلی عجولی اره ولی دیگه فهمیدی که باید چجوری پیشش رفتار کنی
گفتم آره نگران نباش
بلاخره از ماشین پیاده شدیم واووو چه شرکت بزرگی و قشنگی بود رفتیم داخل.......
**
پشت بهم روبه پنجره وایساده بود و با صدای بم و جذابی گفت» اسمت چیه کوچولو
گفتم» ک...کیم ات هستم
برگشت سمتم و از سیگاری که تو دستش بود به پک کشید و اومد سمتم
گفت مطمئنی میتونی با تمام شرایطی که اینجا داره کار کنی آخه اصلا بهت نمیخوره (پوزخند)
پسره اسکل فک کرده کیه که باهام اینطوری حرف میزنه خاستم یکم حرصشو در بیارم چون فیلیکس گفت که میونشون شکر آبه
گفتم بله اون پسره که خیلی جذابه و خوشتیپه امممم فک کنم اسمش فیلیکس بود اون همه چیزو برام توضیح داده میتونم با همه چیز کنار بیام آقای جئون (نیشخند)
خنده ای کرد و سیگار شو خاموش کرد و دستاشو تو جیباش برد و گفت» پس چشم چرون هم هستی
گفتم»اینم بهم گفت که میونتون شکر آبه و با هم خیلی خوب نیستید
زبونشو تو لپش فرو برد و کمی عصبی گفت»اره مواظب رفتارت باش گرل زیادم با اون عوضی گرم نگیر دور ور اون ببینمت اخراجی فهمیدی ؟!
گفتم»اقای جئون منو استخدام میکنین یا نه
گفت» خیلی خب تو از فردا میتونی بیای سر کار ساعت ۶ تو شرکتی فهمیدی
گفتم»بله رئیس
با تموم حرصی که داشت گفت»میتونی بری
گفتم»خدافظ
سری تکون داد و بعد کمی خم شدم و تعظیم کردم و با لبخند پیروز مندانه ای که رو لبام بود از شرکت زدم بیرون که فیلیکس بلافاصله اومد سمتم و با کنجکاوی گفت»چیشد؟!
گفتم»استخدام شدم امید وارم بدت نیاد ولی خیلی پسر خاله رو مخی داری با اون پوزخند مسخرش
گفت»ببینم روز اولی که دعوا نکردین (خنده ریز)
گفتم»نه نکردیم ولی معلوم بود داره از حرص خفه میشه(پوزخند)
گفت»خدا به دادمون برسه امید وارم با هم دعواتون نشه چون اون علاوه بر اینکه صاحب بزرگترین شرکت های کره هست یه مافیای بزرگ و قدرتمنده ات مواظب رفتارت باش اون به هیچکس رحم نمیکنه
با تمام شجاعتی که داشتم و هیچ ترسی ازاون جئون نداشتم
گفتم»نگران نباش راستی میشه شمارتو داشته باشم
مث اینکه منتظر بود تا من این حرفو بزنم و اون سریع بگه اره حتما بعد اینکه از فیلیکس خدافظی کردم یه تاکسی گرفتم و برگشتم خونه.....
اینجا شرایطش سخته اگه نمیخوای همین حالا هم دیر نیس
دستاتو اوردی بالا و به حالت بای بای ک به معنی مخالفتت بود تکون دادی و گفتی
نه نه.....
&خب پس آهان راستی ی چیزی رو بهت نگفتم....
منتظر نگاهش کردی تا ادامه ی حرفشو بگه ک دیدی میزنه زیر خنده و همینطوری داره میخنده طلبکارانه روتو ازش برگردوندی و حالت قهری به خودت گرفتی......
فلیکس ک به زور خندشو کنترل کرد با صدای بمش گفت
وایی دختر تو خیلی کیوتی...میخواستم بگم که من پسر خاله ی جونگوک هم هستم ولی خب رابطمون خیلی شکرآب هستش و فقط چونکه من اینجا سهام دارم توی اینجا هستم
گفتی آها اوک حالا میشه پیاده شم
خنده ای کرد و گفت علاوه بر اینکه کیوتی خیلی عجولی اره ولی دیگه فهمیدی که باید چجوری پیشش رفتار کنی
گفتم آره نگران نباش
بلاخره از ماشین پیاده شدیم واووو چه شرکت بزرگی و قشنگی بود رفتیم داخل.......
**
پشت بهم روبه پنجره وایساده بود و با صدای بم و جذابی گفت» اسمت چیه کوچولو
گفتم» ک...کیم ات هستم
برگشت سمتم و از سیگاری که تو دستش بود به پک کشید و اومد سمتم
گفت مطمئنی میتونی با تمام شرایطی که اینجا داره کار کنی آخه اصلا بهت نمیخوره (پوزخند)
پسره اسکل فک کرده کیه که باهام اینطوری حرف میزنه خاستم یکم حرصشو در بیارم چون فیلیکس گفت که میونشون شکر آبه
گفتم بله اون پسره که خیلی جذابه و خوشتیپه امممم فک کنم اسمش فیلیکس بود اون همه چیزو برام توضیح داده میتونم با همه چیز کنار بیام آقای جئون (نیشخند)
خنده ای کرد و سیگار شو خاموش کرد و دستاشو تو جیباش برد و گفت» پس چشم چرون هم هستی
گفتم»اینم بهم گفت که میونتون شکر آبه و با هم خیلی خوب نیستید
زبونشو تو لپش فرو برد و کمی عصبی گفت»اره مواظب رفتارت باش گرل زیادم با اون عوضی گرم نگیر دور ور اون ببینمت اخراجی فهمیدی ؟!
گفتم»اقای جئون منو استخدام میکنین یا نه
گفت» خیلی خب تو از فردا میتونی بیای سر کار ساعت ۶ تو شرکتی فهمیدی
گفتم»بله رئیس
با تموم حرصی که داشت گفت»میتونی بری
گفتم»خدافظ
سری تکون داد و بعد کمی خم شدم و تعظیم کردم و با لبخند پیروز مندانه ای که رو لبام بود از شرکت زدم بیرون که فیلیکس بلافاصله اومد سمتم و با کنجکاوی گفت»چیشد؟!
گفتم»استخدام شدم امید وارم بدت نیاد ولی خیلی پسر خاله رو مخی داری با اون پوزخند مسخرش
گفت»ببینم روز اولی که دعوا نکردین (خنده ریز)
گفتم»نه نکردیم ولی معلوم بود داره از حرص خفه میشه(پوزخند)
گفت»خدا به دادمون برسه امید وارم با هم دعواتون نشه چون اون علاوه بر اینکه صاحب بزرگترین شرکت های کره هست یه مافیای بزرگ و قدرتمنده ات مواظب رفتارت باش اون به هیچکس رحم نمیکنه
با تمام شجاعتی که داشتم و هیچ ترسی ازاون جئون نداشتم
گفتم»نگران نباش راستی میشه شمارتو داشته باشم
مث اینکه منتظر بود تا من این حرفو بزنم و اون سریع بگه اره حتما بعد اینکه از فیلیکس خدافظی کردم یه تاکسی گرفتم و برگشتم خونه.....
۲۹.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.