پارت`¹⁶`
بدون هیچ حرفی بی توجه به کاترینا سرشو پایین انداخت و رفت داخل اتاقش
ولی وقتی جونگکوک با خرذوقی تمام وارد خونهشد و چشمش به کاترینا افتاد سریع چهرهاشو خسته نشون داد
کاترنیا:"میبینم خرذوقی مگه چه اتفاقی افتاد؟"
جونگکوک:"جوابشو نداد و خواست بره که کاترنیا جلوشو گرفت
کاترینا:"اگر میخوای به همین رفتارات ادامه بدی بهتره من تو این خونه نباشم!"
ا/ت که یواشکی داشت به حرفاشون گوش میداد چشماش برق زد
جونگکوک:"من که خیلی راحت میشم ... حداقل میتونم یه رابطه ی سالم با یکی دیگه داشته باشم "
ا/ت زیر لب:"این حرفا چیه آخه"
دستشو به صورتش کشید و چشماشو بست
جونگکوک:"شاید باورت نشه ولی اون بهتره"
کاترینا:"از چه نظر؟"
جونگکوک:" از نظر *سانسور*"
ا/ت زیر لب:"چی میگی وای الان دیوونه میشم"
دستشو محکم تر به صورتش فشار داد
کاترینا:"پس اینجا یا جای منه یا جای ..."
جونگکوک:"جای اونه .... "
انگشت اشارشو به سمت در خونه نشون داد
جونگکوک:"اون درو میبینی یک ساعت دیگه قراره تو ازش بری بیرون"
کاترینا:" من به پدرم میگم"
جونگکوک:"خب چیکا کنم ... برو بگو"
ا/ت آروم خندید که به گوش جونگکوک رسید
جونگکوک بالا اومد و از بازوی ا/ت گرفت د کشیدش داخل اتاق
ا/ت:"باورم نمیشه ... چیکار کردی؟"
جونگکوک:"از سر مزاحم خلاص شدم"
همینطور که بازوی ا/تو گرفته بود نزدیکش کرد که ...
جیا:"حس بدی دارم"
ا/ت با جیغی جونگکوکو پرت کرد اونور که بنده خدا افتاد رو تخت
جیا:"داتین جیکار میکردین"
ا/ت:" داشتیمم ... داشتیمم از هم تشکر میکردیم"
لبخند ضایه ایی زدن
جونگکوک:"تو چرا خواب نیستی"
جیا:"رفتم دستشویی ... حواستون هست که تو اتاق منید"
ا/ت من .. من کرد و دور و برشو نگاه کرد
ا/ت:"متاسفم"
دست جونگکوک و گرفت و بردش داخل اتاق خودشون
ا/ت:"وقتی کاری میخوای بکنی اطرافتو نگاه نمیکنی"
جونگکوک:"اصن تو چرا نگاه نکردی"
ا/ت:"چون فکر کردم تو نگاه کردی"
تق تق
ا/ت:"بیا تو"
جیا با لباس خواب بلند و بزرگش اومد داخل
جیا:"اینت"
ا/ت:"چیم"
جیا:"پتوت"
جیا:"اونشب که پیشم خوابیدی جاش گذاشتی"
ا/ت:"هاه ممنون"
جیا که بیرون رفت
کوک ا/تو لای همون پتو پیچید
جای در رفت و قفلش کرد
جونگکوک:"حالا مطمئنم کسی نمیاد"
ا/ت:" واااه خفه شدم"
و جونگکوک ا/تو بوسید و بوسید و بوسید
ا/ت:"پر تف شدم"
جونگکوک:"بگیر بخواب"
ا/ت:"خب حداقل از لای پتو درم بیااار"
جونگکوک:"نه ... "
ا/ت:"هوف"
این داستان ادامه دارد ....!
ولی وقتی جونگکوک با خرذوقی تمام وارد خونهشد و چشمش به کاترینا افتاد سریع چهرهاشو خسته نشون داد
کاترنیا:"میبینم خرذوقی مگه چه اتفاقی افتاد؟"
جونگکوک:"جوابشو نداد و خواست بره که کاترنیا جلوشو گرفت
کاترینا:"اگر میخوای به همین رفتارات ادامه بدی بهتره من تو این خونه نباشم!"
ا/ت که یواشکی داشت به حرفاشون گوش میداد چشماش برق زد
جونگکوک:"من که خیلی راحت میشم ... حداقل میتونم یه رابطه ی سالم با یکی دیگه داشته باشم "
ا/ت زیر لب:"این حرفا چیه آخه"
دستشو به صورتش کشید و چشماشو بست
جونگکوک:"شاید باورت نشه ولی اون بهتره"
کاترینا:"از چه نظر؟"
جونگکوک:" از نظر *سانسور*"
ا/ت زیر لب:"چی میگی وای الان دیوونه میشم"
دستشو محکم تر به صورتش فشار داد
کاترینا:"پس اینجا یا جای منه یا جای ..."
جونگکوک:"جای اونه .... "
انگشت اشارشو به سمت در خونه نشون داد
جونگکوک:"اون درو میبینی یک ساعت دیگه قراره تو ازش بری بیرون"
کاترینا:" من به پدرم میگم"
جونگکوک:"خب چیکا کنم ... برو بگو"
ا/ت آروم خندید که به گوش جونگکوک رسید
جونگکوک بالا اومد و از بازوی ا/ت گرفت د کشیدش داخل اتاق
ا/ت:"باورم نمیشه ... چیکار کردی؟"
جونگکوک:"از سر مزاحم خلاص شدم"
همینطور که بازوی ا/تو گرفته بود نزدیکش کرد که ...
جیا:"حس بدی دارم"
ا/ت با جیغی جونگکوکو پرت کرد اونور که بنده خدا افتاد رو تخت
جیا:"داتین جیکار میکردین"
ا/ت:" داشتیمم ... داشتیمم از هم تشکر میکردیم"
لبخند ضایه ایی زدن
جونگکوک:"تو چرا خواب نیستی"
جیا:"رفتم دستشویی ... حواستون هست که تو اتاق منید"
ا/ت من .. من کرد و دور و برشو نگاه کرد
ا/ت:"متاسفم"
دست جونگکوک و گرفت و بردش داخل اتاق خودشون
ا/ت:"وقتی کاری میخوای بکنی اطرافتو نگاه نمیکنی"
جونگکوک:"اصن تو چرا نگاه نکردی"
ا/ت:"چون فکر کردم تو نگاه کردی"
تق تق
ا/ت:"بیا تو"
جیا با لباس خواب بلند و بزرگش اومد داخل
جیا:"اینت"
ا/ت:"چیم"
جیا:"پتوت"
جیا:"اونشب که پیشم خوابیدی جاش گذاشتی"
ا/ت:"هاه ممنون"
جیا که بیرون رفت
کوک ا/تو لای همون پتو پیچید
جای در رفت و قفلش کرد
جونگکوک:"حالا مطمئنم کسی نمیاد"
ا/ت:" واااه خفه شدم"
و جونگکوک ا/تو بوسید و بوسید و بوسید
ا/ت:"پر تف شدم"
جونگکوک:"بگیر بخواب"
ا/ت:"خب حداقل از لای پتو درم بیااار"
جونگکوک:"نه ... "
ا/ت:"هوف"
این داستان ادامه دارد ....!
۳۱.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.