🖤پادشاه من🖤 پارت ۳۱
تهیونگ : بخاطر یه حیوون گریه نکن 🙁
ا.ت: اخه این خیلی سنگدله چطور تونست همچین کاری کنه من جونمو بخاطرش به خطر انداختم اما اون...... هق 😢
تهیونگ : گاو گفتند کیست بگو جانگ کوک مگر گفتن نیس بگو شما راست میگویی 😌( به صورت شاعری )
ا.ت: جرررررررر 😂
تهیونگ : یه لحظه چشماتو ببند 😐
ا.ت : ارباب برام هدیه خریدینننننننن😃
تهیونگ : چی میگی میخوام ماسکمو عوض کنم 😑
ا.ت : آها باشه بزار برم بیرون ماسکتونو عوض کردین بهم بگین😒
تهیونگ : اوکی
از زبان ا.ت :
رفتم بیرون منتظر وایسادم که دیدم یهو دوست صمیمی من که خدمتکاره از عمارت اومد بیرون و پرید بغلم که گفت : ( اسم خدمتکاره لونا هست )
لونا: عزیزم دلم برات خیلی تنگیده بود 🥺
ا.ت : منم همینطور 😢
لونا : اون مرتیکه که بلایی سرت نیاورد؟ 😨
ا.ت : نه ارباب کیم نجاتم داد 😊
لونا : ای شیطون نکنه عاشقت شده؟ 😈
ا.ت: با جفت پا میام تو حلقتا 😑
لونا: باشه آهاااا میگم منو تو قرار بود بریم بار بریم؟ 🙂
ا.ت: آره بریم منم حوصلم چسیده؟ 😁
لونا : باشه پس فردا بریم 😚
ا.ت: اوکیه🤩
تهیونگ : سرورم اگه مصاحبه با دوستتون تموم شد تشریف بیارین بریم 🤨
ا.ت : اوکی فعلا خداحافظ لونا،
حرکت کنیم 😎
تهیونگ : چیز دیگه ای احتیاج ندارید ارباب 😐
ا.ت: آم بزار فکر کنم نه بریم خونه 😏
تهیونگ: با عشق زرشک جا خواستیم جانشین نخواستیم 😐
از زبان ا.ت :
وای من چرا با ارباب کیم شوخی میکنم جدا خیلی پررو شدما ولم کن عه رسیدیم عمارت، وارد عمارت شدیم و من به اتاقم رفتم کمد و باز کردم یا هفت جد بنگتن چقدر لباسسس یعنی همشون مال منن خدایا تو عمرم یه جا این همه لباس ندیده بودم البته اینم از مزایا های تیلیاردر بودنه دیگه خدا بده شانس فعلا بزار برم لباس فردامو انتخاب کنم وایسا این عالیه رفتم حموم و روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم بیرون تا شام درست کنم هوس جاجانگمیون کردم( بچه ها جاجانگمیون غذای کره ای هس)
ارباب کیم بیرون بود برای اون هم درس کردم گذاشتم رو گاز و رفتم بخوابم ذهنم درگیر مسائلی که برام پیش اومده بود که خوابم برد...........
ا.ت: اخه این خیلی سنگدله چطور تونست همچین کاری کنه من جونمو بخاطرش به خطر انداختم اما اون...... هق 😢
تهیونگ : گاو گفتند کیست بگو جانگ کوک مگر گفتن نیس بگو شما راست میگویی 😌( به صورت شاعری )
ا.ت: جرررررررر 😂
تهیونگ : یه لحظه چشماتو ببند 😐
ا.ت : ارباب برام هدیه خریدینننننننن😃
تهیونگ : چی میگی میخوام ماسکمو عوض کنم 😑
ا.ت : آها باشه بزار برم بیرون ماسکتونو عوض کردین بهم بگین😒
تهیونگ : اوکی
از زبان ا.ت :
رفتم بیرون منتظر وایسادم که دیدم یهو دوست صمیمی من که خدمتکاره از عمارت اومد بیرون و پرید بغلم که گفت : ( اسم خدمتکاره لونا هست )
لونا: عزیزم دلم برات خیلی تنگیده بود 🥺
ا.ت : منم همینطور 😢
لونا : اون مرتیکه که بلایی سرت نیاورد؟ 😨
ا.ت : نه ارباب کیم نجاتم داد 😊
لونا : ای شیطون نکنه عاشقت شده؟ 😈
ا.ت: با جفت پا میام تو حلقتا 😑
لونا: باشه آهاااا میگم منو تو قرار بود بریم بار بریم؟ 🙂
ا.ت: آره بریم منم حوصلم چسیده؟ 😁
لونا : باشه پس فردا بریم 😚
ا.ت: اوکیه🤩
تهیونگ : سرورم اگه مصاحبه با دوستتون تموم شد تشریف بیارین بریم 🤨
ا.ت : اوکی فعلا خداحافظ لونا،
حرکت کنیم 😎
تهیونگ : چیز دیگه ای احتیاج ندارید ارباب 😐
ا.ت: آم بزار فکر کنم نه بریم خونه 😏
تهیونگ: با عشق زرشک جا خواستیم جانشین نخواستیم 😐
از زبان ا.ت :
وای من چرا با ارباب کیم شوخی میکنم جدا خیلی پررو شدما ولم کن عه رسیدیم عمارت، وارد عمارت شدیم و من به اتاقم رفتم کمد و باز کردم یا هفت جد بنگتن چقدر لباسسس یعنی همشون مال منن خدایا تو عمرم یه جا این همه لباس ندیده بودم البته اینم از مزایا های تیلیاردر بودنه دیگه خدا بده شانس فعلا بزار برم لباس فردامو انتخاب کنم وایسا این عالیه رفتم حموم و روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم بیرون تا شام درست کنم هوس جاجانگمیون کردم( بچه ها جاجانگمیون غذای کره ای هس)
ارباب کیم بیرون بود برای اون هم درس کردم گذاشتم رو گاز و رفتم بخوابم ذهنم درگیر مسائلی که برام پیش اومده بود که خوابم برد...........
۸.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.