P11
P11
( به تهیونگ و جیمین و شوگا میگم گایز )
با گایز نشسته بودیم داخل کافه من نسکافه گرفتم گایز هم قهوه تلخ خریدن
تهیونگ : ا/ت دوست پسر داری ؟؟
شوگا : اههههممممممم اهمممممممم
جیمین : ( زد به پای تهیونگ که بسه )
تهیونگ : چیه خو سوال پرسیدم
ا/ت : امم خو نه راستش ندارم (:
تهیونگ : دوست داری دوست پسر داشته باشی
ا/ت : اگه عادمش باشه آره چرا که نه (:
تهیونگ : آها خوبه
شوگا : خب بچه ها من میخوام برم کلاس گیتارم کسی میخواد بیاد ؟
ا/ت : مننننننننننننننننننننن منننننن منننننننننن
شوگا : باشههه بابا ارووووم باش
تهیونگ و جیمین زدن زیر خنده ...
* در راه رفتن به کلاس گیتار شوگا ...
ویو شوگا :
داشتم رانندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم جونگکوکه ...
شوگا : الو ... سلام جونگکوک خوبی چ خبرا ۰ میکنی
ا/ت : تا فهمیدم جونگکوکه نمیدونم چرا دلم یه جوری شد ...!
انگار پروانه های زیر دلم داشتن پرواز میکردن .....
شوگا : آها باشه ساعت چند ؟.... ۸ حله میامیم ...خدافظ
تهیونگ: جونگکوک بود ؟؟ چی میگف ؟
شوگا : میگه شب دارممیرم بار برای اینکه تنها نباشم شماهم بیاین ...
جیمین : من پایم بریم
تهیونگ : حله بریم منممیام
شوگا : عالیه ...ا/ت میشه توعم بیای خوش میگذره
ا/ت : ..عاا.. خب .. باش (:
گایز : آخ جووووووووون
+ : توی راه همش نگاهی سنگین تهیونگو روی خودم حص میکردم ...
رسیدیم دم در خونم رفتم خونه قرار بود ساعت ۸ بار باشیم الان ساعت ۵ بود رفتم روی کاناپه دراز کشیدم داشتم به این فک میکردم که چرا تهیونگ اون سوالارو داره از من میپرسه نکنه رو کراشه نهههه بابا اون که رو من کراش نمیزنه ....
ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت ۵:۴۵
واااااااات چقدر زود گذشت
رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتمو اومدم بیرون و روتینمو انجام دادم
از توی کمدم یه لباس مشکی خیلی قشنگ پیدا کردم که تا رون پام و کوتاه بود یه آرایش لایت کردم موهامو بالا بستم گردنبندمو انداختم با گوشواره و دستبندمو یه انگشتر نقره ای خوشگل انداختم دستم و در آخر عطر خوشبومو زدم و کفشای بودیمو پام کردن پاشنه داشتن ...
چند دقیقه بعد تهیونگ بهم زنگ زد بعدش بهمگفت بیام پایین
رفتم پایین تهیونگو دیدم یه تیپ خیلی قشنگ زده بود
تهیونگ : سر تا پاشو بر انداز کردم خیلی لباسش باز بود عصبی شده بودم
+ : تهیونگ کجایی الووو؟؟
تهیونگ : بشین ( سرد)
+ : وا چرا باهام اینطوری حرف زد ( تو ذهنش )
* توی بار
ویو ا/ت :
رسیدیم بار بود الکل و سیگار همه جا پر شده بود یکم سر درد داشتم یهو تهیونگ از کمرم منو گرف به سمت خودش کشید با این کارش تعجب کردم ولی یه حسی بهممیگفت عادم خوبیه
لپام سرخ شده بود برای همین هیچی نگفتم و رفتیم سمت اون میزی که بقیه اونجا بودن رفتیم و سلام دادیم که یهو ....
لایککککک کن پدرممممم درومددددددد🎀🫧
( به تهیونگ و جیمین و شوگا میگم گایز )
با گایز نشسته بودیم داخل کافه من نسکافه گرفتم گایز هم قهوه تلخ خریدن
تهیونگ : ا/ت دوست پسر داری ؟؟
شوگا : اههههممممممم اهمممممممم
جیمین : ( زد به پای تهیونگ که بسه )
تهیونگ : چیه خو سوال پرسیدم
ا/ت : امم خو نه راستش ندارم (:
تهیونگ : دوست داری دوست پسر داشته باشی
ا/ت : اگه عادمش باشه آره چرا که نه (:
تهیونگ : آها خوبه
شوگا : خب بچه ها من میخوام برم کلاس گیتارم کسی میخواد بیاد ؟
ا/ت : مننننننننننننننننننننن منننننن منننننننننن
شوگا : باشههه بابا ارووووم باش
تهیونگ و جیمین زدن زیر خنده ...
* در راه رفتن به کلاس گیتار شوگا ...
ویو شوگا :
داشتم رانندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم جونگکوکه ...
شوگا : الو ... سلام جونگکوک خوبی چ خبرا ۰ میکنی
ا/ت : تا فهمیدم جونگکوکه نمیدونم چرا دلم یه جوری شد ...!
انگار پروانه های زیر دلم داشتن پرواز میکردن .....
شوگا : آها باشه ساعت چند ؟.... ۸ حله میامیم ...خدافظ
تهیونگ: جونگکوک بود ؟؟ چی میگف ؟
شوگا : میگه شب دارممیرم بار برای اینکه تنها نباشم شماهم بیاین ...
جیمین : من پایم بریم
تهیونگ : حله بریم منممیام
شوگا : عالیه ...ا/ت میشه توعم بیای خوش میگذره
ا/ت : ..عاا.. خب .. باش (:
گایز : آخ جووووووووون
+ : توی راه همش نگاهی سنگین تهیونگو روی خودم حص میکردم ...
رسیدیم دم در خونم رفتم خونه قرار بود ساعت ۸ بار باشیم الان ساعت ۵ بود رفتم روی کاناپه دراز کشیدم داشتم به این فک میکردم که چرا تهیونگ اون سوالارو داره از من میپرسه نکنه رو کراشه نهههه بابا اون که رو من کراش نمیزنه ....
ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت ۵:۴۵
واااااااات چقدر زود گذشت
رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتمو اومدم بیرون و روتینمو انجام دادم
از توی کمدم یه لباس مشکی خیلی قشنگ پیدا کردم که تا رون پام و کوتاه بود یه آرایش لایت کردم موهامو بالا بستم گردنبندمو انداختم با گوشواره و دستبندمو یه انگشتر نقره ای خوشگل انداختم دستم و در آخر عطر خوشبومو زدم و کفشای بودیمو پام کردن پاشنه داشتن ...
چند دقیقه بعد تهیونگ بهم زنگ زد بعدش بهمگفت بیام پایین
رفتم پایین تهیونگو دیدم یه تیپ خیلی قشنگ زده بود
تهیونگ : سر تا پاشو بر انداز کردم خیلی لباسش باز بود عصبی شده بودم
+ : تهیونگ کجایی الووو؟؟
تهیونگ : بشین ( سرد)
+ : وا چرا باهام اینطوری حرف زد ( تو ذهنش )
* توی بار
ویو ا/ت :
رسیدیم بار بود الکل و سیگار همه جا پر شده بود یکم سر درد داشتم یهو تهیونگ از کمرم منو گرف به سمت خودش کشید با این کارش تعجب کردم ولی یه حسی بهممیگفت عادم خوبیه
لپام سرخ شده بود برای همین هیچی نگفتم و رفتیم سمت اون میزی که بقیه اونجا بودن رفتیم و سلام دادیم که یهو ....
لایککککک کن پدرممممم درومددددددد🎀🫧
۷.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.