پارت ۳۵ *My alpha*
سولمین چشماشو بسته بود و اونقدر دستگیرهی کنارشو فشار میداد که بند انگشتاش به سفیدی کشیدن
جیغ کشید
"تهههه."
تهیونگ خندید دستشو گرفت..اما بر خلاف انتظارش سولمین به دستاشو چنگ زد و همونطور که چشماشو روی هم فشار میداد ناخوناشو روی پوست تهیونگ فشار میداد..
تهیونگ که رنگ پریده سولمین رو دید حرفی نزد.
حقیقتا نمیدونست سولمین از چیه ترن ترسیده چون تنها چیزی که تهیونگ رو اذیت میکرد سرعت زیادش بود که باعث میشد باد با شدت به صورتش برخورد کنه.
با خنده داد زد
"دوستم داری سولییییی؟؟"
اما سولمین دستشو محکم تر فشار داد و حرفی نزد.
دوباره داد زد
"اگه جواب بدی میگم نگه داره...دوستم داری؟"
سولمین میون جیغ کشیدن سرشو تکون داد و گفت
"اره اره اره دوست دارم حالا بگو نگه داره...تههههه "
تهیونگ خندید و با تمسخر گفت
"دست من نیست باید صبر کنی"
°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°
"میتونی وایسی؟"
تهیونگ از سولمین که رنگش پریده بود و هنوز دستاش میلرزیدن پرسید و سولمین سری تکون داد و با تلاش زیاد تونست صاف وایسه..یکی از دستاشو روی شونهی تهیونگ قرار داد سعی کرد باسرگیجه ای که داره صاف راه بره.
"مطمعنی خوبی؟"
سولمین کنار گوشش غرید
"میخوام با دستای خودم خفت کنم کیم تهیونگ"
تهیونگ خندید و گفت
"خودت گفتی ترن"
"اگه توی عوضی نمیگفتی مطعمنی و مسخرم نمیکردی من هیچوقت سوار اون لعنتی نمیشدم"
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و گفت
"این دیگه تقصیر من نیست میخواستی قبول کنی یه امگا کوچولوی ترسویی"
سولمین دستاشو بالا تر برد و به موهای تهیونگ چنگ انداخت و اروم کشیدش که البته تهیونگ هیچ عکس العملی نشون نداد..دستشو بالا اورد و دست سولی که تو موهاش بود رو اروم کشید و پایین اورد و با ارامش پرسید
"میخوای بمونی یا برگردیم پک؟"
"برگردیم...تهیونگ دستت چی شده؟"
تهیونگ به دستش نگاهی انداخت و گفت
"چیزی نیست اثار ناخنای تیز توئه..خوب میشه"
"خوب کردم...ولی ببخشید"
جیغ کشید
"تهههه."
تهیونگ خندید دستشو گرفت..اما بر خلاف انتظارش سولمین به دستاشو چنگ زد و همونطور که چشماشو روی هم فشار میداد ناخوناشو روی پوست تهیونگ فشار میداد..
تهیونگ که رنگ پریده سولمین رو دید حرفی نزد.
حقیقتا نمیدونست سولمین از چیه ترن ترسیده چون تنها چیزی که تهیونگ رو اذیت میکرد سرعت زیادش بود که باعث میشد باد با شدت به صورتش برخورد کنه.
با خنده داد زد
"دوستم داری سولییییی؟؟"
اما سولمین دستشو محکم تر فشار داد و حرفی نزد.
دوباره داد زد
"اگه جواب بدی میگم نگه داره...دوستم داری؟"
سولمین میون جیغ کشیدن سرشو تکون داد و گفت
"اره اره اره دوست دارم حالا بگو نگه داره...تههههه "
تهیونگ خندید و با تمسخر گفت
"دست من نیست باید صبر کنی"
°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°
"میتونی وایسی؟"
تهیونگ از سولمین که رنگش پریده بود و هنوز دستاش میلرزیدن پرسید و سولمین سری تکون داد و با تلاش زیاد تونست صاف وایسه..یکی از دستاشو روی شونهی تهیونگ قرار داد سعی کرد باسرگیجه ای که داره صاف راه بره.
"مطمعنی خوبی؟"
سولمین کنار گوشش غرید
"میخوام با دستای خودم خفت کنم کیم تهیونگ"
تهیونگ خندید و گفت
"خودت گفتی ترن"
"اگه توی عوضی نمیگفتی مطعمنی و مسخرم نمیکردی من هیچوقت سوار اون لعنتی نمیشدم"
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و گفت
"این دیگه تقصیر من نیست میخواستی قبول کنی یه امگا کوچولوی ترسویی"
سولمین دستاشو بالا تر برد و به موهای تهیونگ چنگ انداخت و اروم کشیدش که البته تهیونگ هیچ عکس العملی نشون نداد..دستشو بالا اورد و دست سولی که تو موهاش بود رو اروم کشید و پایین اورد و با ارامش پرسید
"میخوای بمونی یا برگردیم پک؟"
"برگردیم...تهیونگ دستت چی شده؟"
تهیونگ به دستش نگاهی انداخت و گفت
"چیزی نیست اثار ناخنای تیز توئه..خوب میشه"
"خوب کردم...ولی ببخشید"
۵۵.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.