وانشات جمین پارت ۲
رفتم تو اتاقش دیدم پنجره شکسته دختره عوضی فک کرده فرار کنه ولش میکنم من تا اونو مال خودم نکنم ول کن نیستم کور خونده هع (ات ویو) از فرست استفاده کردمو تا قبل اینکه جنگشون تموم بشه پنجره رو شکوندم و از داخلش فرار کردم اخییش ازادم رفتم خونه تنها دوستم که صمیمی ترینشونم بود تنها کسی بود که احساس خوبی نسبت بهش داشتم(فلش بک ۶ساعت بعد. خونه کوک چون چند کیلو متر دور تر از شهر بوده ات طولانی میشه راهش) اههه لعنت چرا نمیرسیم دیگه خسته شدم پاهام درد گرفته بودو از همه مهم تر تشنم بود اخه دو روزع اب نخوردم دیگه نا نداشتم و روزانوهام فرود اومدمو شروع کردم بع گریه کردن همینجور داشتم زار میزدم و از خودمو این زندگی بدم میومد من حتی عشقمم خودم انتخاب نکردم اهههه انقدد بدبختی تا کییی ازشون متنفرررررمممم که یهو یه دستی روی شونم نشست سرمو بالا اوردم دیدم اون... اون جمینه بی اخطیار خودمو انداختم تو بغلش و گریه کردم نیم ساعت گذشت که به خودم اومدم و سرمو اروم از تو بغلش دراوردم وگفتم: ببخشید اقای پارک.... . که انگشت اشارشو گذاشت روی لبام گفت: هیشش درکت میکنم اما حق نداری از خودت نااومید شی. ات: ممنون جیمین شی. و اروم دستمو گرفت و سوار ماشین کرد تا رسیدیم عمارت..... بابای تا پارت ۳گوگولیا 🤍
۴.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.