¤وقتی فکر میکردی یه دوست عادیه¤ فصل 2 پارت 4
ویو رن
(رن همراه ا.ت و یین همراه جیمین)
زنگ رو زدیم...اگه داکو در رو باز کنه باید ازش آدرس بپرسیم و اگه کس دیگه ای بود باید وانمود میکردیم که مثلا داکو رو میشناسیم و میگیم کجاست...
در باز شد...
یه مردی تقریبا میانسالی بود که بهش میخورد 50 سالش باشه. داکو در رو باز نکرده بود و باید وانمود کنیم که داکو رو میشناسیم و میپرسیم که کجاست...
مرده:
سلام، بفرمایید؟
یین:
ام..خب چیزه...
یین:
ببخشید ما گم شدیم و یکی از آشنا هامون اینجا زندگی میکنه ولی مثل اینکه اینجا نیست..ببخشید آقای داکو رو میشناسید؟
مرده:
اممم..آها صاحب قبلی این خونه رو میگید؟! آره میشناسم، خونشو بهم فروخته..
رن:
آها پس خونشو فروخته، میشه بگید کجا رفته؟
مرده:
چیز زیادی نمیدونم ولی آقای داکو سه ماه پیش خونشو بهم فروخت و گفتش که یه ماه بعدش پرواز به سمت خارج از کشور داره..
رن:
اوه پس رفته خارج کشور و به دختر خالش نگفته!؟(داره نقش بازی میکنه) خیلی ممنونم..خداحافظ..
از خونه دور شدیم و رفتیم سمت ماشین.
سوار شدیم.
ا.ت:
رن! خیلی خوب بودی! طرف حتی نتونست شک کنه!!
جیمین:
رن ازت ممنونم!
(رن به ا.ت و جیمین شُنود داد[وسیله ای هست که صدا رو مثل دوربین مدار بسته ضبط میکنه])
جیمین:
حالا بگو چی شد!
رن:
خب یه مرد میانسال در رو باز کرد و تا اینجاشو که با شنود شنیدین، گفتش که داکو رفته خارج کشور اونم یک ماه پیش.
یین:
چجوری بین این همه کشور و این همه فرودگاه و این همه آدم و پرواز های مختلف داکو رو پیدا کنیم؟!!
رن:
نترس من راهشو بلدم، به سازمانی که توش آموزش دیدم میگم و سریع انجامش میده(مثل خانواده ی جاسوس)
ا.ت:
کدوم سازمان؟ تو، تو سازمان آموزش دیدی.؟
رن:
درسته، جیمین راه بیوفت
ببخشید کم شد🥺🌸
....................................
شرط: لایک 29
(رن همراه ا.ت و یین همراه جیمین)
زنگ رو زدیم...اگه داکو در رو باز کنه باید ازش آدرس بپرسیم و اگه کس دیگه ای بود باید وانمود میکردیم که مثلا داکو رو میشناسیم و میگیم کجاست...
در باز شد...
یه مردی تقریبا میانسالی بود که بهش میخورد 50 سالش باشه. داکو در رو باز نکرده بود و باید وانمود کنیم که داکو رو میشناسیم و میپرسیم که کجاست...
مرده:
سلام، بفرمایید؟
یین:
ام..خب چیزه...
یین:
ببخشید ما گم شدیم و یکی از آشنا هامون اینجا زندگی میکنه ولی مثل اینکه اینجا نیست..ببخشید آقای داکو رو میشناسید؟
مرده:
اممم..آها صاحب قبلی این خونه رو میگید؟! آره میشناسم، خونشو بهم فروخته..
رن:
آها پس خونشو فروخته، میشه بگید کجا رفته؟
مرده:
چیز زیادی نمیدونم ولی آقای داکو سه ماه پیش خونشو بهم فروخت و گفتش که یه ماه بعدش پرواز به سمت خارج از کشور داره..
رن:
اوه پس رفته خارج کشور و به دختر خالش نگفته!؟(داره نقش بازی میکنه) خیلی ممنونم..خداحافظ..
از خونه دور شدیم و رفتیم سمت ماشین.
سوار شدیم.
ا.ت:
رن! خیلی خوب بودی! طرف حتی نتونست شک کنه!!
جیمین:
رن ازت ممنونم!
(رن به ا.ت و جیمین شُنود داد[وسیله ای هست که صدا رو مثل دوربین مدار بسته ضبط میکنه])
جیمین:
حالا بگو چی شد!
رن:
خب یه مرد میانسال در رو باز کرد و تا اینجاشو که با شنود شنیدین، گفتش که داکو رفته خارج کشور اونم یک ماه پیش.
یین:
چجوری بین این همه کشور و این همه فرودگاه و این همه آدم و پرواز های مختلف داکو رو پیدا کنیم؟!!
رن:
نترس من راهشو بلدم، به سازمانی که توش آموزش دیدم میگم و سریع انجامش میده(مثل خانواده ی جاسوس)
ا.ت:
کدوم سازمان؟ تو، تو سازمان آموزش دیدی.؟
رن:
درسته، جیمین راه بیوفت
ببخشید کم شد🥺🌸
....................................
شرط: لایک 29
۱۱.۱k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.