عشق یا قتل پ ۲۳
پ ۲۳ ق ۱ : در ک باز میشه نوری اتاق و پر میکنه ...... و بعد بسته شدنش مثل اول تاریک میشه .... چراغ قدیمی و ضعیفی رو بالای سرش روشن میکنه و روی صندلی مقابلش میشینه
تهیونگ ... بیدارش کن!
یونگی...چشم!
آب سردی رو روی صورت می وونگ خالی میکنه و اون سریع بیدار میشه
تهیونگ...خوب خوابیدی؟ چون آخرین خواب زندگیته می وونگ!
بلند میشه و در حالی ک قولنج های دستش رو میشکنه دور تا دور صندلی ای ک می وونگ بهش بسته شده راه میره ....... پشت به می وونگ می ایسته.....نیشخندی میزنه و در لحظه برمیگرده با تمام قدرت مشتی توی صورتش میخوابونه
تهیونگ....یادته گفتم با دستای خودم میکشمت و با رنگ قرمز خونت رو دیوار مرگتو مینویسم؟ بعد این مدت ک فرار کردی این لذت نصیبم شد....پس خوب ازش استفاده میکنم!
نمیشد فهمید پشیمونه یا ن ولی تهیونگ روی ا/ت حساس بود......و همونطور ک می وونگ باعث شده ا/ت اون همه مدت خواب باشه خیلی روی اعصاب تهیونگ بود..... با دردی ک تو تمام وجودش بود زبونشو تکون داد و آخرین تقاضاش رو از تهیونگ با صدای آرومی کرد
می وونگ با صدای خیلی آروم و بی جون ..... ن.نکن....ن.نکن...خواهش....میکنم.....اهواهو ( سرفه ) ....قول میدم...دیگه..... کاری ......به..... کارت.......نداشته ......باشم!
تهیونگ با فریاد.....برای گفتم این حرفا دیره!!!!!خیلی دیر!!!!! میدونی ا/ت چند وقته رو تخته!؟؟؟؟ همشم به خاطر تو!!!! فک کردی با یه گلوله تمومت میکنم؟ کاری میکنم از زندگی پشیمون شی!!! از کاری ک کردی پشیمون شی!!!
تهیونگ شلاق رو از روی دیوار بر میداره و دور دستش میپیچه.....در حالی ک به طرف می وونگ قدم بر میداره شلاق رو روی زمین میکشه.....هنوز هیچی نشده می وونگ از ترس داد و بیداد میکنه
تهیونگ.....درد تمام این مدت رو بهت تو یه روز نشون میدم!
چند بار با شلاق میزنه بهش و هر بار داد بلندی از دهان می وونگ خارج میشه .... تهیونگ شلاق رو روی زمین میندازه و بعد یه چاقو رو توی پاش فرو میبره
تهیونگ....درد داره؟ ولی اینا چیزی نیست! میدونی ک من بد جور روی ا/ت حساسم! اینا تازه اولشه!
تهیونگ ... بیدارش کن!
یونگی...چشم!
آب سردی رو روی صورت می وونگ خالی میکنه و اون سریع بیدار میشه
تهیونگ...خوب خوابیدی؟ چون آخرین خواب زندگیته می وونگ!
بلند میشه و در حالی ک قولنج های دستش رو میشکنه دور تا دور صندلی ای ک می وونگ بهش بسته شده راه میره ....... پشت به می وونگ می ایسته.....نیشخندی میزنه و در لحظه برمیگرده با تمام قدرت مشتی توی صورتش میخوابونه
تهیونگ....یادته گفتم با دستای خودم میکشمت و با رنگ قرمز خونت رو دیوار مرگتو مینویسم؟ بعد این مدت ک فرار کردی این لذت نصیبم شد....پس خوب ازش استفاده میکنم!
نمیشد فهمید پشیمونه یا ن ولی تهیونگ روی ا/ت حساس بود......و همونطور ک می وونگ باعث شده ا/ت اون همه مدت خواب باشه خیلی روی اعصاب تهیونگ بود..... با دردی ک تو تمام وجودش بود زبونشو تکون داد و آخرین تقاضاش رو از تهیونگ با صدای آرومی کرد
می وونگ با صدای خیلی آروم و بی جون ..... ن.نکن....ن.نکن...خواهش....میکنم.....اهواهو ( سرفه ) ....قول میدم...دیگه..... کاری ......به..... کارت.......نداشته ......باشم!
تهیونگ با فریاد.....برای گفتم این حرفا دیره!!!!!خیلی دیر!!!!! میدونی ا/ت چند وقته رو تخته!؟؟؟؟ همشم به خاطر تو!!!! فک کردی با یه گلوله تمومت میکنم؟ کاری میکنم از زندگی پشیمون شی!!! از کاری ک کردی پشیمون شی!!!
تهیونگ شلاق رو از روی دیوار بر میداره و دور دستش میپیچه.....در حالی ک به طرف می وونگ قدم بر میداره شلاق رو روی زمین میکشه.....هنوز هیچی نشده می وونگ از ترس داد و بیداد میکنه
تهیونگ.....درد تمام این مدت رو بهت تو یه روز نشون میدم!
چند بار با شلاق میزنه بهش و هر بار داد بلندی از دهان می وونگ خارج میشه .... تهیونگ شلاق رو روی زمین میندازه و بعد یه چاقو رو توی پاش فرو میبره
تهیونگ....درد داره؟ ولی اینا چیزی نیست! میدونی ک من بد جور روی ا/ت حساسم! اینا تازه اولشه!
۷۶.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰