فیک حونگکوک:زیرزمین
فیک حونگکوک:زیرزمین
part²⁰
دختره۴:ببین اینجا باید به حرف ما گوش کنی بگرده بد کتک میخوری(موهای ا.ت رو میگره میکشه)
+ولم کن
دختره۱:بهتره حواست به کارت باشه
(دختره۴موهای ا.ت رو ول میکنه ۴تا دختره میرن)
ویو ا.ت
خیلی بد زدن توی دلم اونا۴ نفرن منو نفر اگه بخوام منم اونا رو بزنم نمی تونم تعدادشون زیاده پس باید مراقب خودم باشم
۳ماه بعد
ویو ا.ت
۳ماهی میشه که اینجا توی این ۳ماه هی دارن منو اذیت میکنن بعضی موقعه اینقدر کتکم میزن که جایی کوبید میمونه دلم میخواد یکی بیاد منک ببیره اما میترسم که باز همون اتفاق بیوفته
تویی این فکرا بودم که مدیر پرورشگاه آمد بهم گفت یه زنه ای میخواد منو ببره منم بهش گفتم...
+نمی خوام ، نمی خوام همون اتفاق دوباره برام بیوفته
مدیر:ا.ت اگه میخوای درس بخونی باید بری
+این چه ربطی به درس خوندن من داره؟
مدیر:بوجه پرورشگاه همون کمه باید اگه کسی اون شمارو برد کی میتونید درس بخ نید اما نبرد اینجا موندید دیگه نمی تونید درس بخونید
+اما من میخوام درس بخونم
مدیر:پس وسایلت رو جمع کنه باهاش برو
ویو ا.ت
تا بهم گفت اگه باهاش نری دیگه نمی تونی درس بخونی قبول کردم آخه من میخوام درس بخونم یه کاری بشم
پس وسایلم رو جمع کردم با زنه رفتم
تا رفتم دم در دیدم که چه زنه خوشگلیه اگه دیگه از ضاحر کسی قضاوت نمی کنم پس رفتم سلام کردم ...
+سلام
^سلام(علامت زنه^اینه)
+من کیم ا.ت ام
^منم یون آ هستم اگه نیه منو مامان صدا کن اما نامادری صدام نکن
+اع... باشه....مامان!
^خوبه بهم بگو مامان تو دیگه دخترای بهت میگم دخترم باشه(خنده ریزی میزنه)
+باشه(اونم خنده ریزی میزنه)
نویسنده: ا.ت وسایلش رو میزاره تو ماشین از مدیر خدافظی میکنه با زنه میره
ویو ا.ت
زنه مهربونی بود ازش خوشم آمد
بعد یه چند دیقه رانندگی رسیدم شهر جلوی یه آپارتمان وایساد گفت...
^خونه ای من اینجاست
+توی آپارتمان زندگی میکنی؟
^اره این ساختمونهای طبقه اس من طبقهی۱۰ ام(بچه ها خونه آپارتمان ها هستن توی کره که خیلی بلندهان اون ت ی اونا زندگی میکنه عکسش رو میزام
+الان
part²⁰
دختره۴:ببین اینجا باید به حرف ما گوش کنی بگرده بد کتک میخوری(موهای ا.ت رو میگره میکشه)
+ولم کن
دختره۱:بهتره حواست به کارت باشه
(دختره۴موهای ا.ت رو ول میکنه ۴تا دختره میرن)
ویو ا.ت
خیلی بد زدن توی دلم اونا۴ نفرن منو نفر اگه بخوام منم اونا رو بزنم نمی تونم تعدادشون زیاده پس باید مراقب خودم باشم
۳ماه بعد
ویو ا.ت
۳ماهی میشه که اینجا توی این ۳ماه هی دارن منو اذیت میکنن بعضی موقعه اینقدر کتکم میزن که جایی کوبید میمونه دلم میخواد یکی بیاد منک ببیره اما میترسم که باز همون اتفاق بیوفته
تویی این فکرا بودم که مدیر پرورشگاه آمد بهم گفت یه زنه ای میخواد منو ببره منم بهش گفتم...
+نمی خوام ، نمی خوام همون اتفاق دوباره برام بیوفته
مدیر:ا.ت اگه میخوای درس بخونی باید بری
+این چه ربطی به درس خوندن من داره؟
مدیر:بوجه پرورشگاه همون کمه باید اگه کسی اون شمارو برد کی میتونید درس بخ نید اما نبرد اینجا موندید دیگه نمی تونید درس بخونید
+اما من میخوام درس بخونم
مدیر:پس وسایلت رو جمع کنه باهاش برو
ویو ا.ت
تا بهم گفت اگه باهاش نری دیگه نمی تونی درس بخونی قبول کردم آخه من میخوام درس بخونم یه کاری بشم
پس وسایلم رو جمع کردم با زنه رفتم
تا رفتم دم در دیدم که چه زنه خوشگلیه اگه دیگه از ضاحر کسی قضاوت نمی کنم پس رفتم سلام کردم ...
+سلام
^سلام(علامت زنه^اینه)
+من کیم ا.ت ام
^منم یون آ هستم اگه نیه منو مامان صدا کن اما نامادری صدام نکن
+اع... باشه....مامان!
^خوبه بهم بگو مامان تو دیگه دخترای بهت میگم دخترم باشه(خنده ریزی میزنه)
+باشه(اونم خنده ریزی میزنه)
نویسنده: ا.ت وسایلش رو میزاره تو ماشین از مدیر خدافظی میکنه با زنه میره
ویو ا.ت
زنه مهربونی بود ازش خوشم آمد
بعد یه چند دیقه رانندگی رسیدم شهر جلوی یه آپارتمان وایساد گفت...
^خونه ای من اینجاست
+توی آپارتمان زندگی میکنی؟
^اره این ساختمونهای طبقه اس من طبقهی۱۰ ام(بچه ها خونه آپارتمان ها هستن توی کره که خیلی بلندهان اون ت ی اونا زندگی میکنه عکسش رو میزام
+الان
۷.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.