پارت ⁶
پارت ⁶
ویو ات
جلوم یه کامیون اومد داشت ماشین مینداخت سمتم
مجبور شدم با متر جا خالی بدم خیلی برام سخته اما اگر می خوام نمیرم باید این کار و بکنم
تک به تک همه رو جا خالی دادم دیگه کم مونده به عمرت برسم فقط وند دقیقه مونده خدایا زود برسم لطفا
ویو جونگکوک
کوک:هوی مرتیکه این توی قرارداد ننوشته بود کامیون توی قرار داد نبود اصن فکر کردی اگر یه ماشین بهش میخورد چه بلایی سر تو میاوردم؟؟؟
رئیس کانادایی ها:حالا که نخورده و فقط ۳ دقیقه برای رسیدن زمان داره
زمان خیلی زود داشت میگذشت فقط ۳۰ ثانیه مونده بود ات یه کوچه مونده بود تا به عمارت برسه گازشو گرفت و رسید موتور و همون جا ول کرد چون موتر کوکی و دید فقط دیید سمت پزیرایی عمارت
نامجون:پنج ثانیه مونده
تهیونگ داد زد که ات صداشو بشنوه:اتتتتتت بیا طبقه ی بالا بدووووووو
ات سریع داشت از پله ها میومد بالا که همه داشتن بلند مشمردن
۵
۴
۳
۲
۱
ات نرسید نتونست برسه همه داشتن پشیمون میشدن که تهیونگ و جیمین داد زدن :دستش اینجاستتتت
ات نمیرسید پس پرید و دستشو انداخت و توی قرار داد نزده بود که حتما باید کل بدنش توی طبقه بالا باشه... اونا کل قرار داد و بردن
همه رفتن پیش ات و محکم بغلش کردن جونگکوکم محکم بغلش کرد و بوسش کرد ات هم که از هیچی خبر نداشت گگیج داشت نگاه میکرد و میخندید میشه گفت کاملا نابود شده بود زخمی بود همه جاش
تهیونگ:افرین اتتتتت
شوگا:ما بردیمممممم
نامجون:من میدونستممممممم
جیهوپ:قلبم هنوز داره میاد تو دهنم
اما جونگکوک قرار داد براش مهم نبود براش این مهم بود که عشق زندگیش الان خوبه یا نه می خواست زود درمان بشه تا بعدش با ات خوشحالی بکنه
خماری 🤣👏🏻
من دارم از خوشحالی عرررر میزنم🤣👏🏻
وای چرا من انقدر خوشحالم که ات موفق شد 🤣🤣🤣🤣
دارم پاره میشم کمک💔🤣
برای پارت بعدی ۲۰ لایک ۵۰ کامنت میخوام
ویو ات
جلوم یه کامیون اومد داشت ماشین مینداخت سمتم
مجبور شدم با متر جا خالی بدم خیلی برام سخته اما اگر می خوام نمیرم باید این کار و بکنم
تک به تک همه رو جا خالی دادم دیگه کم مونده به عمرت برسم فقط وند دقیقه مونده خدایا زود برسم لطفا
ویو جونگکوک
کوک:هوی مرتیکه این توی قرارداد ننوشته بود کامیون توی قرار داد نبود اصن فکر کردی اگر یه ماشین بهش میخورد چه بلایی سر تو میاوردم؟؟؟
رئیس کانادایی ها:حالا که نخورده و فقط ۳ دقیقه برای رسیدن زمان داره
زمان خیلی زود داشت میگذشت فقط ۳۰ ثانیه مونده بود ات یه کوچه مونده بود تا به عمارت برسه گازشو گرفت و رسید موتور و همون جا ول کرد چون موتر کوکی و دید فقط دیید سمت پزیرایی عمارت
نامجون:پنج ثانیه مونده
تهیونگ داد زد که ات صداشو بشنوه:اتتتتتت بیا طبقه ی بالا بدووووووو
ات سریع داشت از پله ها میومد بالا که همه داشتن بلند مشمردن
۵
۴
۳
۲
۱
ات نرسید نتونست برسه همه داشتن پشیمون میشدن که تهیونگ و جیمین داد زدن :دستش اینجاستتتت
ات نمیرسید پس پرید و دستشو انداخت و توی قرار داد نزده بود که حتما باید کل بدنش توی طبقه بالا باشه... اونا کل قرار داد و بردن
همه رفتن پیش ات و محکم بغلش کردن جونگکوکم محکم بغلش کرد و بوسش کرد ات هم که از هیچی خبر نداشت گگیج داشت نگاه میکرد و میخندید میشه گفت کاملا نابود شده بود زخمی بود همه جاش
تهیونگ:افرین اتتتتت
شوگا:ما بردیمممممم
نامجون:من میدونستممممممم
جیهوپ:قلبم هنوز داره میاد تو دهنم
اما جونگکوک قرار داد براش مهم نبود براش این مهم بود که عشق زندگیش الان خوبه یا نه می خواست زود درمان بشه تا بعدش با ات خوشحالی بکنه
خماری 🤣👏🏻
من دارم از خوشحالی عرررر میزنم🤣👏🏻
وای چرا من انقدر خوشحالم که ات موفق شد 🤣🤣🤣🤣
دارم پاره میشم کمک💔🤣
برای پارت بعدی ۲۰ لایک ۵۰ کامنت میخوام
۲۴.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.