پارت ۳۸😜😘
از مدرسه تا عشق♥️ پارت۳۸
بردیا:لاله؟! من:به لاله زنگ میزنم لباسامو واسم بیاره بردیا:اینه بدو زنگ بزن من:گوشیتو بده یالا گوشیشو گرفتم زود رفتم یه گوشه زنگ زدم به لاله من:لاله جواب بده دیگه ■■■■■■■■■■■■■■■■■■
لاله:اع این شماره بردیاس چرا بهم زنگ زده؟؟ زود گوشی جواب داد خیلی ملوس گفت:سلااام من:لاله لاله ** لاله:همتاا؟! گوشی بردیا دست تو چیکار میکنه؟؟ من:اینش مهم نیست خوب به حرفام گوش بده الان برو خونمون یونوفر مدرسمو از مامانم بگیر وانمود کن دیشب من خونه شما بودم لاله:شب کجا بودی؟؟ من:خونه بردیا لاله:نهه😱 من:اینارو ولش کن لباسارو که گرفتی به این آدرسی که واست میفرستم بیار لاله:واای دختر مردم از فضولی باش زود آدرسو واسم بفرس■■■■■■■♡■■■■■■■■■
رفتم پیش بردیا *** بردیا: چی شد من:داره لباسامو میاره بردیا:اهان پس من میرم آورد تو هم بپوش بیا من:نامرد مثلا منو دزدی میخوای اینطوری ولم کنی بری؟؟ بردیا: انگار خیلی خوشت اومده که من دزدیدمت😜 من:نههه- میشه بمونی پیشم؟ بردیا:چشم عشقم😘 نشستیم رو مبل هر دومون یه گوشه رو نگاه میکردیم وقت گذشتو گذشت یه دفعه زنگ خونه به صدا در اومد زود رفتم درو باز کنم درو باز کردم لاله بود من:بدو لباسارو بده لاله:باش دختر چرا انقدر عجله داری سرشو انداخت اومد خونه * من:کجا؟؟ لاله:هییس ، وااای بردیاااا بردیا:چیه آدم ندیدی؟؟ لاله: آدمی به خوشگلی تو ندیدم حتی صبح ها هم جیگری🥵😍 بردیا بازو هاشو نشون داد گفت: حالا اینو ببین چطوره ؟؟💪🏋🏻همش ادا بازی در می اورد لاله:وایی😋😋 بردیا:فدای بازوم شم😛 زود رفتم گفتم:این مسخره بازی تموم کنید بردیا: اع داشتم لذت میبردیما زود رفتم لباسامو عوض کنم■■■ لاله:همتا اینجا چیکار میکنه؟ بردیا:خو دزدیده بودمش لاله:چی؟؟ بردیا:اصلا به تو چه؟ لاله:وایسا ببینم از پله ها اومدم پایین دیدم دارن جر بحث میکن من:چی شده؟؟ بردیا:هیچی رد داده! من:وااای بریم دیگه دیر شد رفتیم بیرون بردیا پیش موتزش وایستاد من:چرا نمیری؟ بردیا:خوب اول خانوم لاله زود رفت گفت:چشم همین که میخواست بشینه بردیا لگد زد گفت:گفتم اول خانوم من:منو میگی؟ بردیا:مگه به جز تو اینجا خانوم دیگه ای هست لاله:هووی بردیا اومد دستمو گرفت برد پیش موترش نشوند منو رو موترش خودشم نشست پشت گاز داد رفتیم من:لاله موند نگه دار بردیا:ولش خودش میاد من:بابا موند بردیا:اع هییس ما رفتیم رفتیم کم مونده بود برسیم مدرسه گفتم:اع نگه دار بردیا:چرا؟ ما که هنوز نرسیدیم من:نگه دار بچه ها واسمون حرف در میارن بردیا:همینو میخوام من:چی؟؟ بردیا:هیچی من:نگه دار دیگه بردیا:نگه نمیدارم گاز داد رفتیم توی مدرسه با موتر همه بچه ها مارو نگاه می کردن از خجالت سرمو انداخته بودم پایین بچه ها پشت موتر بردیا صف کشیده بودن پچ پچ میکردن دنبالمون هم می اومدن من:فکر کنم روز مرگم نزدیکه بردیا:چراا؟؟ رفتیم رسیدیم جلد مدرسه ماهان وایستاده بود منتظر من ماهان تا مارو دید زود اومد جلو موتر گفت:همتا پیاده شو خیلی عصبی بود من:چرا؟؟ ماهان:گفتم پیاده شو از ترسم پیاده شدم بردیا یه نیش خند زد ماهان یه مشت زد به صورت بردیا لبش خون اومد دستشو گذاشت جلو دستش دوباره نیش خند زد ماهان خیلی عصبانی بود چه جوری بگم وضعش جوری بود که حتی میتونست آدم بکشه😬 ماهان:همتا رو کجا برده بودی؟؟؟
بردیا:لاله؟! من:به لاله زنگ میزنم لباسامو واسم بیاره بردیا:اینه بدو زنگ بزن من:گوشیتو بده یالا گوشیشو گرفتم زود رفتم یه گوشه زنگ زدم به لاله من:لاله جواب بده دیگه ■■■■■■■■■■■■■■■■■■
لاله:اع این شماره بردیاس چرا بهم زنگ زده؟؟ زود گوشی جواب داد خیلی ملوس گفت:سلااام من:لاله لاله ** لاله:همتاا؟! گوشی بردیا دست تو چیکار میکنه؟؟ من:اینش مهم نیست خوب به حرفام گوش بده الان برو خونمون یونوفر مدرسمو از مامانم بگیر وانمود کن دیشب من خونه شما بودم لاله:شب کجا بودی؟؟ من:خونه بردیا لاله:نهه😱 من:اینارو ولش کن لباسارو که گرفتی به این آدرسی که واست میفرستم بیار لاله:واای دختر مردم از فضولی باش زود آدرسو واسم بفرس■■■■■■■♡■■■■■■■■■
رفتم پیش بردیا *** بردیا: چی شد من:داره لباسامو میاره بردیا:اهان پس من میرم آورد تو هم بپوش بیا من:نامرد مثلا منو دزدی میخوای اینطوری ولم کنی بری؟؟ بردیا: انگار خیلی خوشت اومده که من دزدیدمت😜 من:نههه- میشه بمونی پیشم؟ بردیا:چشم عشقم😘 نشستیم رو مبل هر دومون یه گوشه رو نگاه میکردیم وقت گذشتو گذشت یه دفعه زنگ خونه به صدا در اومد زود رفتم درو باز کنم درو باز کردم لاله بود من:بدو لباسارو بده لاله:باش دختر چرا انقدر عجله داری سرشو انداخت اومد خونه * من:کجا؟؟ لاله:هییس ، وااای بردیاااا بردیا:چیه آدم ندیدی؟؟ لاله: آدمی به خوشگلی تو ندیدم حتی صبح ها هم جیگری🥵😍 بردیا بازو هاشو نشون داد گفت: حالا اینو ببین چطوره ؟؟💪🏋🏻همش ادا بازی در می اورد لاله:وایی😋😋 بردیا:فدای بازوم شم😛 زود رفتم گفتم:این مسخره بازی تموم کنید بردیا: اع داشتم لذت میبردیما زود رفتم لباسامو عوض کنم■■■ لاله:همتا اینجا چیکار میکنه؟ بردیا:خو دزدیده بودمش لاله:چی؟؟ بردیا:اصلا به تو چه؟ لاله:وایسا ببینم از پله ها اومدم پایین دیدم دارن جر بحث میکن من:چی شده؟؟ بردیا:هیچی رد داده! من:وااای بریم دیگه دیر شد رفتیم بیرون بردیا پیش موتزش وایستاد من:چرا نمیری؟ بردیا:خوب اول خانوم لاله زود رفت گفت:چشم همین که میخواست بشینه بردیا لگد زد گفت:گفتم اول خانوم من:منو میگی؟ بردیا:مگه به جز تو اینجا خانوم دیگه ای هست لاله:هووی بردیا اومد دستمو گرفت برد پیش موترش نشوند منو رو موترش خودشم نشست پشت گاز داد رفتیم من:لاله موند نگه دار بردیا:ولش خودش میاد من:بابا موند بردیا:اع هییس ما رفتیم رفتیم کم مونده بود برسیم مدرسه گفتم:اع نگه دار بردیا:چرا؟ ما که هنوز نرسیدیم من:نگه دار بچه ها واسمون حرف در میارن بردیا:همینو میخوام من:چی؟؟ بردیا:هیچی من:نگه دار دیگه بردیا:نگه نمیدارم گاز داد رفتیم توی مدرسه با موتر همه بچه ها مارو نگاه می کردن از خجالت سرمو انداخته بودم پایین بچه ها پشت موتر بردیا صف کشیده بودن پچ پچ میکردن دنبالمون هم می اومدن من:فکر کنم روز مرگم نزدیکه بردیا:چراا؟؟ رفتیم رسیدیم جلد مدرسه ماهان وایستاده بود منتظر من ماهان تا مارو دید زود اومد جلو موتر گفت:همتا پیاده شو خیلی عصبی بود من:چرا؟؟ ماهان:گفتم پیاده شو از ترسم پیاده شدم بردیا یه نیش خند زد ماهان یه مشت زد به صورت بردیا لبش خون اومد دستشو گذاشت جلو دستش دوباره نیش خند زد ماهان خیلی عصبانی بود چه جوری بگم وضعش جوری بود که حتی میتونست آدم بکشه😬 ماهان:همتا رو کجا برده بودی؟؟؟
۹.۳k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.