𝙼𝚢 𝚢𝚘𝚘𝚗𝚐𝚒 🖤
یه لباس مشکی پوشیده بودی ، یه رژ قرمزم زده بودی و موهاتم دم اسبی بسته بودی و از اتاق رفتی بیرون.
صدای کفشات تو خونه ای که مثل قصر بود اکو میشد....!
یه ماه بود داشتی نقش دوست دختر یه مافیا رو بازی میکردی.
بخاطر اینکه خوانوادهی اون اسرار به ازدواجش داشتن بهت پیشنهاد داد.
تو هم به پول احتیاج داشتی و مجبور به قبول کردن درخواستش بودی.
امروز قرار بود برید به یه مهمونی که به اسرار دوستاش توروهم قرار بود ببره.
از پله ها پایین رفتی و به سمتش حرکت کردی....
چند قدم که رفتی جلو
دستمالی رو سمتت گرفت و گفت :
یونگی : پاکش کن.
با تعجب نگاهی بهش انداختی و گفتی :
ا/ت: معلومه که اینکارو نمیکنم...!
کتش رو در آورد و انداخت رو مبل ، کرواتشو شل کرد و اومد سمتت.
عقب رفتی که خوردی به دیوار
چند ثانیه ای داشت بهت نگا میکرد که گفت :
یونگی: به نظرت باهات شوخی دارم؟ .... دلت میخواد جور دیگه ای بهت بفهمونم؟
ا/ت:....
یونگی: آره ؟ (داد)
ا/ت: ن..نه
یونگی: خوبه .... پس بگیرش و پاکش کن.
به دستمال توی دستش که سمتت گرفته شده بود خیره بودی.
وقتی دید که کاری انجام نمیدی.
چونتو گرفت و دستمالو روی لبت گذاشت و خودش مشغول پاک کردن رنگ لبت شد.
یونگی: از بیبی گرلایی که ددی شونو اذیت میکنن خوشم نمیاد ، پس بهتره که حرفامو گوش کنی ، باشه عروسک؟
سرتو آروم به نشونه مثبت تکون دادی.
بعد از اینکه کارش تموم شد کتشو پوشید و دستتو گرفت و باهم به مهمونی رفتید.
𝙼𝚢 𝚢𝚘𝚘𝚗𝚐𝚒 🖤
#yoongi
#تکپارتی
صدای کفشات تو خونه ای که مثل قصر بود اکو میشد....!
یه ماه بود داشتی نقش دوست دختر یه مافیا رو بازی میکردی.
بخاطر اینکه خوانوادهی اون اسرار به ازدواجش داشتن بهت پیشنهاد داد.
تو هم به پول احتیاج داشتی و مجبور به قبول کردن درخواستش بودی.
امروز قرار بود برید به یه مهمونی که به اسرار دوستاش توروهم قرار بود ببره.
از پله ها پایین رفتی و به سمتش حرکت کردی....
چند قدم که رفتی جلو
دستمالی رو سمتت گرفت و گفت :
یونگی : پاکش کن.
با تعجب نگاهی بهش انداختی و گفتی :
ا/ت: معلومه که اینکارو نمیکنم...!
کتش رو در آورد و انداخت رو مبل ، کرواتشو شل کرد و اومد سمتت.
عقب رفتی که خوردی به دیوار
چند ثانیه ای داشت بهت نگا میکرد که گفت :
یونگی: به نظرت باهات شوخی دارم؟ .... دلت میخواد جور دیگه ای بهت بفهمونم؟
ا/ت:....
یونگی: آره ؟ (داد)
ا/ت: ن..نه
یونگی: خوبه .... پس بگیرش و پاکش کن.
به دستمال توی دستش که سمتت گرفته شده بود خیره بودی.
وقتی دید که کاری انجام نمیدی.
چونتو گرفت و دستمالو روی لبت گذاشت و خودش مشغول پاک کردن رنگ لبت شد.
یونگی: از بیبی گرلایی که ددی شونو اذیت میکنن خوشم نمیاد ، پس بهتره که حرفامو گوش کنی ، باشه عروسک؟
سرتو آروم به نشونه مثبت تکون دادی.
بعد از اینکه کارش تموم شد کتشو پوشید و دستتو گرفت و باهم به مهمونی رفتید.
𝙼𝚢 𝚢𝚘𝚘𝚗𝚐𝚒 🖤
#yoongi
#تکپارتی
۳۹.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.