🖤پادشاه من🖤 پارت 13
از زبان ا.ت:
خدا رو شکر دستپختم خوب بود ، رفتم براش یه ناهار درست کردم که دستاشو بخوره. غذا اماده شد سفره رو چیدم که ارباب اومد و نشست سر سفره یه قاشق خورد میدونستم میخواد تظاهر کنه خوشمزه نیست که یهو گفت :
کوک : هی بد نیست ولی قبول میکنم.
کوک تو دلش : وای خدایا چی تو این غذا ریخته انقدر خوشمزه س ای جاننننن
غذاشو خورد یه ذره هم نذاشت بمونه بعد میگه هی بد نیست ( اداشو در میاره ) سفره رو جمع کردم و ظرفا رو شستم و رفتم استراحت .
فلش بک ساعت 9 شب
وای من چرا انقدر خوابیدم دیرم شد. رفتم سریع لباسمو پوشیدم رفتم اتاق اربابو تمیز کنم خدایا چقدر شلخته اس این، همه جارو عین دسته گل کردم ساعت 11 و نیم بود بعد رفتم رو تختی رو درست کنم چای چقدر نرمه تختش، بذار 5 دقیقه دراز بکشم بعد میرم موقعی که دراز کشیدم دیگه چشمام بسته شد و 5 دقیقه تبدیل به 1 ساعت شد که یهو..................
خودم میدونم کرم دارم ولی درکم کنید🙂 ماشینمون هر لحظه ممکنه پرت شه از دره🙂
خدا رو شکر دستپختم خوب بود ، رفتم براش یه ناهار درست کردم که دستاشو بخوره. غذا اماده شد سفره رو چیدم که ارباب اومد و نشست سر سفره یه قاشق خورد میدونستم میخواد تظاهر کنه خوشمزه نیست که یهو گفت :
کوک : هی بد نیست ولی قبول میکنم.
کوک تو دلش : وای خدایا چی تو این غذا ریخته انقدر خوشمزه س ای جاننننن
غذاشو خورد یه ذره هم نذاشت بمونه بعد میگه هی بد نیست ( اداشو در میاره ) سفره رو جمع کردم و ظرفا رو شستم و رفتم استراحت .
فلش بک ساعت 9 شب
وای من چرا انقدر خوابیدم دیرم شد. رفتم سریع لباسمو پوشیدم رفتم اتاق اربابو تمیز کنم خدایا چقدر شلخته اس این، همه جارو عین دسته گل کردم ساعت 11 و نیم بود بعد رفتم رو تختی رو درست کنم چای چقدر نرمه تختش، بذار 5 دقیقه دراز بکشم بعد میرم موقعی که دراز کشیدم دیگه چشمام بسته شد و 5 دقیقه تبدیل به 1 ساعت شد که یهو..................
خودم میدونم کرم دارم ولی درکم کنید🙂 ماشینمون هر لحظه ممکنه پرت شه از دره🙂
۱۰.۸k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.