فیک جونگ کوک پارت ۱۰۴ (معشوقه) فصل ۲
کم کم چشمام بسته شد و خوابم برد....
ویو فردا
آروم چشمامو باز کردم جونگ کوک نبود..رفتم سمت تخت جونگ ووک ولی اونم نبود..سریع بلند شدم و عین پنگوئنا از اتاق خارج شدم..ساعت ۵ عصر بود!..صدای تلویزیون میومد..جونگ کوک روی مبل خوابش برده بود و جونگ ووک هم بغلش بود..تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم سمتشون آروم bوسه ای روی لbای جونگ کوک گذاشتم..جونگ ووک رو برداشتم و کنارش نشستم و آروم لباسمو بالا زدم به جونگ ووک شیر میدادم..
کوک: منم میخوام..
یهو برگشتم سمتش..
ا.ت: تو که خواب بودی.
کوک: بیدار شدم..یادت نره منم میخوام
ا.ت: به همین خیال باش..دیشب به اندازه ی کافی برام درد داشتتتتت
کوک: اصلا نخواستم پس میرم یه زن دیگه رو..
ا.ت: جونگ کوکککککک
کوک: غلط کردمممممم..
فلش نکس ۴ سال بعد
ویو ا.ت
(نکته: ا.ت و جونگ کوک ۱ سال بعد ازدواج کردن)
جونگ ووک: مامان..بابایی کی میاد؟
ا.ت: الان میاد صبر کن کوشول موشولوی مامانی..
آروم لپاشو کشیدم که یهو گفت..
جونگ ووک: بابا بازم داره با عمو تهیونگ و عمو جیمین آدم میکشه؟
ا.ت: چ..چیی نه نه بابا کسی رو نمیکشه..
جونگ ووک: پس چرا دیشب بابایی خونی و عصبانی بود وقتی اومد خونه؟
ا.ت: اممم..اون رنگ بود..بابایی رفته بود نقاشی کشیده بود..
جونگ ووک: مامان غذا سوخت..
یهو دویدم تو آشپز خونه..آخیششش نسوخته بود..یهو دوتا دست دورم حلقه شد و برگشتم سمتش..
ا.ت: کی اومدی؟
جونگ کوک: ای بابا جونگ ووک بازم نقشمون نگرفت..
ا.ت: چه نقشه ای؟
جونگ ووک: بابا همیشه میخواد تورو بترسونه ولی تو نمیترسی مامانییی
من و کوک داشتیم به جونگ ووک میخندیدم که یهو با حرفی که زد خشکم زد..
جونگ ووک: مامانی..چرا تو و بابایی برام آجی نمیارین؟
یه دفعه جونگ کوک خیلی عصبی شد و دست جونگ ووک رو کشید و با خودش برد و روی مبل گذاشت..
ویو کوک
کوک: خو پدصگگگگ تو اومدی بین من و مامانت جا خشک کردی میگی من میترسم تنها بخوابم پس من چطور مامانتو بفaک بدممم
جونگ ووک: بابا بفaک یعنی چی؟
آروم نگاه دور و برم کردم ا.ت نبود..
کوک: بفaک یعنی من همه جای مامانتو گاز بگیرم و bوس کنم بعد پسرمون داخل سوراخش کنم..اونوقت یه آجی به وجود میاد..
جونگ ووک: بابا یعنی تو اگه منو داخل سوراخ مامان کنی آجی به وجود میاد؟
کوک: نه تورو نمیگم اینو میگم..
به dیکم اشاره کردم..
جونگ ووک: مگه مامان سوراخ داره که اینو داخلش کنی..مامانی کثیف میشه
کوک: عهه پسر بد من کثیفممم..تو خودت با این به وجود اومدییی..آره مامانت سوراخ داره ولی نمیگم کجاس..
جونگ ووک: بابا منم میخوام برم تو سوراخ مامانی
کوک: نخیر سوراخ مامان فقط ماله منه تو برو یه سوراخ دیگه رو واسه خودت پیدا کن
ا.ت: چی گفتی!(چشم قره
یهو صدای ا.ت از پشت سرم اومد خنده ی ضایعی کردم و به ا.ت نگا کردم...
ویو فردا
آروم چشمامو باز کردم جونگ کوک نبود..رفتم سمت تخت جونگ ووک ولی اونم نبود..سریع بلند شدم و عین پنگوئنا از اتاق خارج شدم..ساعت ۵ عصر بود!..صدای تلویزیون میومد..جونگ کوک روی مبل خوابش برده بود و جونگ ووک هم بغلش بود..تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم سمتشون آروم bوسه ای روی لbای جونگ کوک گذاشتم..جونگ ووک رو برداشتم و کنارش نشستم و آروم لباسمو بالا زدم به جونگ ووک شیر میدادم..
کوک: منم میخوام..
یهو برگشتم سمتش..
ا.ت: تو که خواب بودی.
کوک: بیدار شدم..یادت نره منم میخوام
ا.ت: به همین خیال باش..دیشب به اندازه ی کافی برام درد داشتتتتت
کوک: اصلا نخواستم پس میرم یه زن دیگه رو..
ا.ت: جونگ کوکککککک
کوک: غلط کردمممممم..
فلش نکس ۴ سال بعد
ویو ا.ت
(نکته: ا.ت و جونگ کوک ۱ سال بعد ازدواج کردن)
جونگ ووک: مامان..بابایی کی میاد؟
ا.ت: الان میاد صبر کن کوشول موشولوی مامانی..
آروم لپاشو کشیدم که یهو گفت..
جونگ ووک: بابا بازم داره با عمو تهیونگ و عمو جیمین آدم میکشه؟
ا.ت: چ..چیی نه نه بابا کسی رو نمیکشه..
جونگ ووک: پس چرا دیشب بابایی خونی و عصبانی بود وقتی اومد خونه؟
ا.ت: اممم..اون رنگ بود..بابایی رفته بود نقاشی کشیده بود..
جونگ ووک: مامان غذا سوخت..
یهو دویدم تو آشپز خونه..آخیششش نسوخته بود..یهو دوتا دست دورم حلقه شد و برگشتم سمتش..
ا.ت: کی اومدی؟
جونگ کوک: ای بابا جونگ ووک بازم نقشمون نگرفت..
ا.ت: چه نقشه ای؟
جونگ ووک: بابا همیشه میخواد تورو بترسونه ولی تو نمیترسی مامانییی
من و کوک داشتیم به جونگ ووک میخندیدم که یهو با حرفی که زد خشکم زد..
جونگ ووک: مامانی..چرا تو و بابایی برام آجی نمیارین؟
یه دفعه جونگ کوک خیلی عصبی شد و دست جونگ ووک رو کشید و با خودش برد و روی مبل گذاشت..
ویو کوک
کوک: خو پدصگگگگ تو اومدی بین من و مامانت جا خشک کردی میگی من میترسم تنها بخوابم پس من چطور مامانتو بفaک بدممم
جونگ ووک: بابا بفaک یعنی چی؟
آروم نگاه دور و برم کردم ا.ت نبود..
کوک: بفaک یعنی من همه جای مامانتو گاز بگیرم و bوس کنم بعد پسرمون داخل سوراخش کنم..اونوقت یه آجی به وجود میاد..
جونگ ووک: بابا یعنی تو اگه منو داخل سوراخ مامان کنی آجی به وجود میاد؟
کوک: نه تورو نمیگم اینو میگم..
به dیکم اشاره کردم..
جونگ ووک: مگه مامان سوراخ داره که اینو داخلش کنی..مامانی کثیف میشه
کوک: عهه پسر بد من کثیفممم..تو خودت با این به وجود اومدییی..آره مامانت سوراخ داره ولی نمیگم کجاس..
جونگ ووک: بابا منم میخوام برم تو سوراخ مامانی
کوک: نخیر سوراخ مامان فقط ماله منه تو برو یه سوراخ دیگه رو واسه خودت پیدا کن
ا.ت: چی گفتی!(چشم قره
یهو صدای ا.ت از پشت سرم اومد خنده ی ضایعی کردم و به ا.ت نگا کردم...
۲.۷k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.