فیک جدایی
پارت۳🍷
ب لینو نگا کردم
فلیکس:دلم برات تنگ شده بود هیونگ
لینو: خیلی وقت بود ندیده بودمت
دستشو رو موهام کشید
لینو:خوشگلتر شدی
لبخندی از روی خجالت زدم..لینو یه تنه ب هیونجین زد
لینو:سلام بده دیگ..برا همین اومدیم
هیونجین نگام کرد..ولی من نمیتونستم ت چشاش نگا کنم
هیونجین:حالت چطوره فلیکس؟
فلیکس:خوبم
جونگین:بسه دیگ جو سنگین شد..بریم یچی بزنیم بر بدن؟
سونگمین:پایم..بریم
هر کس رفت یه طرف..رفتم یه لیوان الکل درصد پایین ورداشتم..ب اطرافم نگا کردم..همرو میشناختم..یونجون اومد سمتم
یونجون:سلام فلیکس..حالت چطوری
فلیکس:سلام..خوبم
یونجون:چقد مدل موهات قشنگه
فلیکس:مرسی هیونگ(با لبخند)
*ویو هیونجین*
نشسته بودم رو مبل..از دور فلیکسو میدیدم ک داشت با یونجون حرف میزد...فاصله ی بینشون خیلی کم بود و این داشت کفر من درمیاورد
لینو:هی پسر خوبی..لیوانو چرا داری اینجوری فشار میدی؟..الان ت دستت خورد میشه
لیوانو گذاشتم رو میز
هیونجین:خوبم
*ویو فلیکس*
نمیدونم چرا ولی یونجون خیلی زود رفت..بعد از رفتن یونجون تنها شدم..هرکس با یکی داشت میگفت و میخندید..همه ی دلیلام بهم ریخت...قرار بود حالو هوام عوض شه ولی بدتر احساس تنهایی کردم..قرار بود با یکی اشنا شم ولی هرکس اینجا یکیو داره و اصن نزدیک من نمیشن..قرار بود خوشبگذرونم ولی فقط دارم هر لحظه افسرده تر میشم..ت افکار خودم بودم ک سونگمین اومد
سونگمین:چرا تنهایی پسر؟
فلیکس:خستم..میخام برگردم
سونگمین:نه بابا بشین سر جات..قراره یه ساعت دیگه همه برن و فقط ما ۸ نفر اینجا بمونیم..مهمونی اصلی اون موقعس
فلیکس:اوکی
سونگمین:نمیخای با هیونجین حرف بزنی؟
فلیکس:چ حرفی؟
سونگمین:نمیدونم..هرچی ک هست هیونجین از اول مهمونی فقط ترو داره نگا میکنه
فلیکس:اهمیتی برام نداره
سونگمین:اوک هرجوری تصور خودته
یه لیوان دیگ الکل برداشتم...یک ساعت گذشت..مهمونا کم کم رفتن و فقط ما ۸ نفر موندیم
بنگ چان:خب پسرای قشنگم...چیکار کنیم؟
لینو:بخابیم..بهتریم ایده
جیسونگ خندید
جیسونگ:بیاید الکل بخوریم و حرف بزنیم..خیلی وقته دور هم جم نشدیم
نشستیم دور میز..ب ترتیب
طرف راست:
جونگین_جیسونگ_من_سونگمین
طرف چپ:
چانگبین_لینو_هیونجین_بنگ چان
هیونجین دقیقن روبروی من بود
چانگبین:نظرتون راجبه سفر فردامون چیه؟ اماده اید دیگه؟
جیسونگ:من دو روزه وسایلمو جم کردم
لینو:راس میگه..منم مجبور کرد جم کنم
یکم از مشروب رو میز خوردم
جونگین:ت چی هیونگ..توعم میای؟
فلیکس:اره..میام
سونگمین:من مجبورش کردم وگرنه مگه این از خونه درمیاد
یه لبخند فیکی زدم و لیوان مشروبمو تا ته خوردم ک سونگمین درگوشم زمزمه کرد
سونگمین:تمام حواس هیونجین رو توعه
راست میگفت..سنگینی نگاهشو میتونستم حس کنم
ب لینو نگا کردم
فلیکس:دلم برات تنگ شده بود هیونگ
لینو: خیلی وقت بود ندیده بودمت
دستشو رو موهام کشید
لینو:خوشگلتر شدی
لبخندی از روی خجالت زدم..لینو یه تنه ب هیونجین زد
لینو:سلام بده دیگ..برا همین اومدیم
هیونجین نگام کرد..ولی من نمیتونستم ت چشاش نگا کنم
هیونجین:حالت چطوره فلیکس؟
فلیکس:خوبم
جونگین:بسه دیگ جو سنگین شد..بریم یچی بزنیم بر بدن؟
سونگمین:پایم..بریم
هر کس رفت یه طرف..رفتم یه لیوان الکل درصد پایین ورداشتم..ب اطرافم نگا کردم..همرو میشناختم..یونجون اومد سمتم
یونجون:سلام فلیکس..حالت چطوری
فلیکس:سلام..خوبم
یونجون:چقد مدل موهات قشنگه
فلیکس:مرسی هیونگ(با لبخند)
*ویو هیونجین*
نشسته بودم رو مبل..از دور فلیکسو میدیدم ک داشت با یونجون حرف میزد...فاصله ی بینشون خیلی کم بود و این داشت کفر من درمیاورد
لینو:هی پسر خوبی..لیوانو چرا داری اینجوری فشار میدی؟..الان ت دستت خورد میشه
لیوانو گذاشتم رو میز
هیونجین:خوبم
*ویو فلیکس*
نمیدونم چرا ولی یونجون خیلی زود رفت..بعد از رفتن یونجون تنها شدم..هرکس با یکی داشت میگفت و میخندید..همه ی دلیلام بهم ریخت...قرار بود حالو هوام عوض شه ولی بدتر احساس تنهایی کردم..قرار بود با یکی اشنا شم ولی هرکس اینجا یکیو داره و اصن نزدیک من نمیشن..قرار بود خوشبگذرونم ولی فقط دارم هر لحظه افسرده تر میشم..ت افکار خودم بودم ک سونگمین اومد
سونگمین:چرا تنهایی پسر؟
فلیکس:خستم..میخام برگردم
سونگمین:نه بابا بشین سر جات..قراره یه ساعت دیگه همه برن و فقط ما ۸ نفر اینجا بمونیم..مهمونی اصلی اون موقعس
فلیکس:اوکی
سونگمین:نمیخای با هیونجین حرف بزنی؟
فلیکس:چ حرفی؟
سونگمین:نمیدونم..هرچی ک هست هیونجین از اول مهمونی فقط ترو داره نگا میکنه
فلیکس:اهمیتی برام نداره
سونگمین:اوک هرجوری تصور خودته
یه لیوان دیگ الکل برداشتم...یک ساعت گذشت..مهمونا کم کم رفتن و فقط ما ۸ نفر موندیم
بنگ چان:خب پسرای قشنگم...چیکار کنیم؟
لینو:بخابیم..بهتریم ایده
جیسونگ خندید
جیسونگ:بیاید الکل بخوریم و حرف بزنیم..خیلی وقته دور هم جم نشدیم
نشستیم دور میز..ب ترتیب
طرف راست:
جونگین_جیسونگ_من_سونگمین
طرف چپ:
چانگبین_لینو_هیونجین_بنگ چان
هیونجین دقیقن روبروی من بود
چانگبین:نظرتون راجبه سفر فردامون چیه؟ اماده اید دیگه؟
جیسونگ:من دو روزه وسایلمو جم کردم
لینو:راس میگه..منم مجبور کرد جم کنم
یکم از مشروب رو میز خوردم
جونگین:ت چی هیونگ..توعم میای؟
فلیکس:اره..میام
سونگمین:من مجبورش کردم وگرنه مگه این از خونه درمیاد
یه لبخند فیکی زدم و لیوان مشروبمو تا ته خوردم ک سونگمین درگوشم زمزمه کرد
سونگمین:تمام حواس هیونجین رو توعه
راست میگفت..سنگینی نگاهشو میتونستم حس کنم
۳.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.