Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮k̤̮e̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮³⁰
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
کافه هسونگ...
ساعت ۱۶ : ۳۰
مویون از ماشینش پیاده شد و به سمت میز یونگهو حرکت کرد ...همسرش جلسه مهمی داشت بنابراین تنها اومد ...
یونگهو : هایی سونبه
مویون :سلام (سرد
یونگهو : مثل اینکه ازم ناراحتی ...راجع به موضوعی که یک ماه پیش اتفاق افتاد ...
مویون :بخاطر تو نزدیک بود به خیانت متهم بشم !
یونگهو : اون یه جورایی شوخی بود ...میدونم فرمانده جئون هنوز دلش باهام صاف نشده اما سوءتفاهم برطـــ...
*صدای زنگ موبايل
مویون :ببخشید یه لحظه ...
دکمه برقراری تماس را بالا داد ...
مویون :یوبوسئو ...
جونگکوک :الان کجایی ؟
مویون :پیش افسر لی برای برطرف شدن سوءتفـــ...
جونگکوک :میدونم قراره شکه و البته عصبانی بشی اما فقط گوش کن ببین چی میگم !
مویون :میشنوم!
جونگکوک :کریس همون مردی که یکساله شده پرونده مهم و مرموزمون ...افسر لی یونگهوعه !سریعا برگرد مقر ...
مویون : اوهوم ...باشه پس میبینمت
.................................................
یونگهو :سونبه اتفاقی افتاده ؟
مویون لبخند ضایه ای به یونگهو زد و گفت : نـ ...نه چیزی نشده فقط مـ ...من باید برم !
.................................................................................................
مویون برای دهمین بار دستش رو بر میز کوبید و اینبار تصمیم داشت لیوان شیشه ای روی میز را داغون کند !
فریاد زد :یاععع .... این امکان نداره ....اون .... اون دوست مورد اعتمادم بود ....این دنیا از اولش همینقدر لجن بود !
جونگکوک لیوان را رو هوا میگیرد و میگوید :این دنیا رو خدا زیبا آفریده این ماییم که تبدیل به لجنزار کثافت کاریامون کردیمش...
#Park_Jiyoon
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮³⁰
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
کافه هسونگ...
ساعت ۱۶ : ۳۰
مویون از ماشینش پیاده شد و به سمت میز یونگهو حرکت کرد ...همسرش جلسه مهمی داشت بنابراین تنها اومد ...
یونگهو : هایی سونبه
مویون :سلام (سرد
یونگهو : مثل اینکه ازم ناراحتی ...راجع به موضوعی که یک ماه پیش اتفاق افتاد ...
مویون :بخاطر تو نزدیک بود به خیانت متهم بشم !
یونگهو : اون یه جورایی شوخی بود ...میدونم فرمانده جئون هنوز دلش باهام صاف نشده اما سوءتفاهم برطـــ...
*صدای زنگ موبايل
مویون :ببخشید یه لحظه ...
دکمه برقراری تماس را بالا داد ...
مویون :یوبوسئو ...
جونگکوک :الان کجایی ؟
مویون :پیش افسر لی برای برطرف شدن سوءتفـــ...
جونگکوک :میدونم قراره شکه و البته عصبانی بشی اما فقط گوش کن ببین چی میگم !
مویون :میشنوم!
جونگکوک :کریس همون مردی که یکساله شده پرونده مهم و مرموزمون ...افسر لی یونگهوعه !سریعا برگرد مقر ...
مویون : اوهوم ...باشه پس میبینمت
.................................................
یونگهو :سونبه اتفاقی افتاده ؟
مویون لبخند ضایه ای به یونگهو زد و گفت : نـ ...نه چیزی نشده فقط مـ ...من باید برم !
.................................................................................................
مویون برای دهمین بار دستش رو بر میز کوبید و اینبار تصمیم داشت لیوان شیشه ای روی میز را داغون کند !
فریاد زد :یاععع .... این امکان نداره ....اون .... اون دوست مورد اعتمادم بود ....این دنیا از اولش همینقدر لجن بود !
جونگکوک لیوان را رو هوا میگیرد و میگوید :این دنیا رو خدا زیبا آفریده این ماییم که تبدیل به لجنزار کثافت کاریامون کردیمش...
#Park_Jiyoon
#Your_memories_come_AND_go_in_my_Heard
۲.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.