وقتی براش مهم نیستی پارت 16
پارت 16
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
و به پارتی رسیدم پارتی توی بار بود وارد که شدم همه نگاه ها به من جلب شد وای خدا چرا منو اینجوری نگاه میکنند همشون مرد بودن فقط من زن بودم سوریون هم باید میومد ولی چون بخاطر لوگان عزادار بود گفت که نمیاد من رفتم روی یکی از میز ها نشستم که جین اومد ( جین کسی است که پارتی رو تشکیل داده و بزرگترین شرکت تجارت رو داره )
جین : خوش آمدی لیدی
چان هیون: ممنون مستر جین
جین : من خودم شخصا اومدم سفارش تنها خانم و یا بهتره بگم لیدی رو بگیرم ( جین رفیق صمیمی چان هیون و نامجونه )
چان هیون : مگه داریم یه مستر بیاد سفارش بگیره از مستر جین بعیده .... من یه سوجو میخوام
جین : بله لیدی سفارش شما به زودی به دستتان میرسد
چان هیون : ( خنده )
جین رفت و بعد از چند مین سوجو رو آورد و من درحال خوردن بودم
ناشناس : افتخار رقص رو بهم میدید لیدی
من نگران بودم پس رد کردم داشتم هم سوجو میخورم و هم به اطرافم نگاه میکردم که چشمم به یکی افتاد چشمام رو که دقیق تر کردم دیدم اون نامجونه نامجون اینجا چیکار میکنه که یادم اومد اون همکار جینه داشت با جین و چند تا مرد دیگه حرف میزد که .......
_______________________♡︎____________________
در خماری بمانید 😉
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
ببخشید کم بود ☺️
نویسنده:민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
و به پارتی رسیدم پارتی توی بار بود وارد که شدم همه نگاه ها به من جلب شد وای خدا چرا منو اینجوری نگاه میکنند همشون مرد بودن فقط من زن بودم سوریون هم باید میومد ولی چون بخاطر لوگان عزادار بود گفت که نمیاد من رفتم روی یکی از میز ها نشستم که جین اومد ( جین کسی است که پارتی رو تشکیل داده و بزرگترین شرکت تجارت رو داره )
جین : خوش آمدی لیدی
چان هیون: ممنون مستر جین
جین : من خودم شخصا اومدم سفارش تنها خانم و یا بهتره بگم لیدی رو بگیرم ( جین رفیق صمیمی چان هیون و نامجونه )
چان هیون : مگه داریم یه مستر بیاد سفارش بگیره از مستر جین بعیده .... من یه سوجو میخوام
جین : بله لیدی سفارش شما به زودی به دستتان میرسد
چان هیون : ( خنده )
جین رفت و بعد از چند مین سوجو رو آورد و من درحال خوردن بودم
ناشناس : افتخار رقص رو بهم میدید لیدی
من نگران بودم پس رد کردم داشتم هم سوجو میخورم و هم به اطرافم نگاه میکردم که چشمم به یکی افتاد چشمام رو که دقیق تر کردم دیدم اون نامجونه نامجون اینجا چیکار میکنه که یادم اومد اون همکار جینه داشت با جین و چند تا مرد دیگه حرف میزد که .......
_______________________♡︎____________________
در خماری بمانید 😉
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
ببخشید کم بود ☺️
نویسنده:민 윤 기
۷.۱k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.