فصل² پارت⁷
«ساعت 8 صبح به وقت آمریکا فرودگاه»
«ویو ات»
رسیدم فرودگاه میخوام برم به ایتالیا پسرا خبر ندارن من اونجا یه سایت شرط بندی دارم که حتی تهیونگ هم خبر نداره...
رفتم کارت پروازمو گرفتم و رفتم gate² و چند ساعت داخل هواپیما شخصی استراحت
سوار هواپیما شدم و چند ساعتی خوابیدم
که« ساعت 10 شب به وقت ایتالیا» رسیدم به جایی که خیلی وقت بود ارزوشو داشتم
یه راننده اومد دنبالم رسیدم هتل یکی از دوستام و بعد از یه دوش ²⁰دقیقه ای و لباس عوض کردن و ارایش کردم که سر جمع یک ساعت و ربع شد رفتم سمت ماشین خودم و بعد هم رفتم به کلاپ شبانه.....(خودتون یه اسم بزارید) رفتم سمت اتاق مدیرت که با چهره («لارا» دوست ات) مواجه شدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات: لارا؟
لارا: ات؟
هردو: تو اینجا چیکار میکنی؟
ات: بهت گفته بودم قراره بیام
لارا: ولی نه به این زودی
ات: با لارا رفتیم سمت اتاق مدیریت اتاق خودم یعنی کلی حرف زدیم و از این چند وقتی براش گفتم
خیلی دلم برای لارا تنگ شده بود...
«دوستان لارا از بچگی با ات دوست بوده»
لارا: Quindi la melodia è tornata (ترجمه:پس کوک برگشته)
ات: دارلینگ زبونت خوب شده.... اره برگشته ولی خب... ولش کن
راستی... من فردا میرم لارا میخواستم فقط بیام به اینجا سر بزنم ولی تو حواست به اینجا باشه
لارا: حتما خیالت راحت...
بچه ها میدونم کم شده امروز اصلا حوصله نداشتم
حمایت کنید حالم بهتر شه
شرطا
لایک¹⁰
کامت¹⁰
دوستون دارم
«ویو ات»
رسیدم فرودگاه میخوام برم به ایتالیا پسرا خبر ندارن من اونجا یه سایت شرط بندی دارم که حتی تهیونگ هم خبر نداره...
رفتم کارت پروازمو گرفتم و رفتم gate² و چند ساعت داخل هواپیما شخصی استراحت
سوار هواپیما شدم و چند ساعتی خوابیدم
که« ساعت 10 شب به وقت ایتالیا» رسیدم به جایی که خیلی وقت بود ارزوشو داشتم
یه راننده اومد دنبالم رسیدم هتل یکی از دوستام و بعد از یه دوش ²⁰دقیقه ای و لباس عوض کردن و ارایش کردم که سر جمع یک ساعت و ربع شد رفتم سمت ماشین خودم و بعد هم رفتم به کلاپ شبانه.....(خودتون یه اسم بزارید) رفتم سمت اتاق مدیرت که با چهره («لارا» دوست ات) مواجه شدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات: لارا؟
لارا: ات؟
هردو: تو اینجا چیکار میکنی؟
ات: بهت گفته بودم قراره بیام
لارا: ولی نه به این زودی
ات: با لارا رفتیم سمت اتاق مدیریت اتاق خودم یعنی کلی حرف زدیم و از این چند وقتی براش گفتم
خیلی دلم برای لارا تنگ شده بود...
«دوستان لارا از بچگی با ات دوست بوده»
لارا: Quindi la melodia è tornata (ترجمه:پس کوک برگشته)
ات: دارلینگ زبونت خوب شده.... اره برگشته ولی خب... ولش کن
راستی... من فردا میرم لارا میخواستم فقط بیام به اینجا سر بزنم ولی تو حواست به اینجا باشه
لارا: حتما خیالت راحت...
بچه ها میدونم کم شده امروز اصلا حوصله نداشتم
حمایت کنید حالم بهتر شه
شرطا
لایک¹⁰
کامت¹⁰
دوستون دارم
۴.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.