برده کوچک ارباب
فصل اول
پارت ۱۸
اونجا چیزی نبود
کسی نبود
اونجا خالی بود یعنی فرار کرده؟
آه چقدر من احمقم
رفتم از پنجره دوباره یه نگاه بندارم ولی اون اونجا نبود
به برده ها گفتم که همه جارو دنبالش بگردن
=همه جارو بگردید وای با حالتون اگه پیداش نکنید
اونا هم داشتن میگشتن ولی انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین
ویو چویا:
داشتم میمردم از استرس
نکنه کشته باشدش
نکنه بهش ت..ج..ا..و..ز کرده باشه
نکنه....
کلی سوال تو سرم بود
با صدای دازای سان به خودم اومدم
"چویا بلند شو
*باشه
"ناراحت نباش کونیکیدا پیداش میکنه
*اون یه کیوکا تجاوز کرده؟
"امم
اه نمیدونم حقیتش
*به خودمون اومدیم که دیدیم رسیدیم به سالن غذا خوری
خیلی اونجا غذا های مختلفی بود
از جمله مرغ نودل سوپ
رفتیم نشستیم
"کودومو میخوای؟
*نودل
"هممم خوبه
ویو آکوتاگو:
من کونیکیدا رو دیدم ولی من باهوش تر از این حرفام
وانمود کردم که اونو ندیدم
تا برده های اون بانداژیه اومدن اون دختره رو بردم تو زیرزمین
خودمم باهاش رفتم
زیر زمین جای خیلی معلومی بود
ممکنه که اون دختره سرو صدا کنه
پس با یه چاقو زیر گلوش کار راه می افته
اما چاقوم طبقه ی بالاست
من آدم باهوشی ام ولی آدم زبلی نیستم
ممکنه گیرم بیارن ولی فرار میکنم
خیلی آروم حرکت کردم که برم طبقه ی بالا
وقتی رفتم
دیگه نتونستم تکون بخورم چون....
پارت ۱۸
اونجا چیزی نبود
کسی نبود
اونجا خالی بود یعنی فرار کرده؟
آه چقدر من احمقم
رفتم از پنجره دوباره یه نگاه بندارم ولی اون اونجا نبود
به برده ها گفتم که همه جارو دنبالش بگردن
=همه جارو بگردید وای با حالتون اگه پیداش نکنید
اونا هم داشتن میگشتن ولی انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین
ویو چویا:
داشتم میمردم از استرس
نکنه کشته باشدش
نکنه بهش ت..ج..ا..و..ز کرده باشه
نکنه....
کلی سوال تو سرم بود
با صدای دازای سان به خودم اومدم
"چویا بلند شو
*باشه
"ناراحت نباش کونیکیدا پیداش میکنه
*اون یه کیوکا تجاوز کرده؟
"امم
اه نمیدونم حقیتش
*به خودمون اومدیم که دیدیم رسیدیم به سالن غذا خوری
خیلی اونجا غذا های مختلفی بود
از جمله مرغ نودل سوپ
رفتیم نشستیم
"کودومو میخوای؟
*نودل
"هممم خوبه
ویو آکوتاگو:
من کونیکیدا رو دیدم ولی من باهوش تر از این حرفام
وانمود کردم که اونو ندیدم
تا برده های اون بانداژیه اومدن اون دختره رو بردم تو زیرزمین
خودمم باهاش رفتم
زیر زمین جای خیلی معلومی بود
ممکنه که اون دختره سرو صدا کنه
پس با یه چاقو زیر گلوش کار راه می افته
اما چاقوم طبقه ی بالاست
من آدم باهوشی ام ولی آدم زبلی نیستم
ممکنه گیرم بیارن ولی فرار میکنم
خیلی آروم حرکت کردم که برم طبقه ی بالا
وقتی رفتم
دیگه نتونستم تکون بخورم چون....
۷.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.