ندای ظهو
#ندای _ظهو
در کتاب " نجم الثّاقب " از مرحوم عالم جلیل آقای آخوند ملاّزین العابدین سلماسی که از شاگردان سیّد بحرالعلوم بود نقل شده که گفت:
روزی در نجف اشرف، سر درس آیةاللّه سیّد سند و عالم مسدد، فخرالشّیعه، علاّمه طباطبائی بحرالعلوم قدس سره نشسته بودم و تقریباً صد نفر بودیم، که دیدم عالم محقّق مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین برای زیارت سیّد بحرالعلوم وارد شد او از ایران برای زیارت عتبات عالیات به عراق مشرف شده بود و قصد داشت بعد از آن به مکّه معظّمه مشرّف گردد.
طلاب وقتی متوجّه این ملاقات شدند همه متفرق گردیدند جز سه نفر که آنها عالم و متقی و مجتهد بودند من هم با آنها ماندم وقتی مجلس خلوت شد میرزای قمی به سیّد بحرالعلوم عرض کرد، شما فایز مرتبة ولادت جسمانی و روحانی از " اهل بیت عصمت " (علیهم السّلام) هستید و موفّق به قرب مکانی ظاهری و باطنی گردیدهاید، من از راه دور آمدهام، به من از آن نعمتهای بینهایتی که به دست آوردهاید صدقهای عنایت بفرمائید، تا من هم از آن نعمتها بهرهمند گردم.
سیّد بحرالعلوم بدون معطلی فرمود: من شب گذشته برای نافله شب به مسجد کوفه رفته بودم و تصمیم جدی داشتم که صبح اوّل وقت برای مباحثه برگردم و درس و مباحثه را تعطیل نکنم،
صبح وقتی از مسجد بیرون آمدم، دیدم فوقالعاده مایلم که به مسجد سهله بروم، ولی خود را منصرف کردم، از ترس این که مبادی اول وقت به درسم نرسم، لکن شوق لحظه به لحظه زیادتر میشد، در این موقع که مردد بودم ناگهان باد و غبار غلیظی حرکت کرد و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد،
چیزی نگذشت که خود را در مقابل در مسجد سهله دیدم، داخل مسجد شدم زوّاری در آنجا نبودند و تنها یک نفر شخصی جلیل (که جان همه به قربانش) مشغول مناجات با قاضیالحاجات بود او آنچنان مناجات میکرد، که قلب را منقلب و چشم را گریان میفرمود، حالم متغیّر شد،
دلم از جا کنده شد، زانوهایم به لرزه افتاد، اشکم از شنیدن آن کلمات که هرگز مثل آن را نشنیده بودم جاری شد! و من در کتب ادعیه مثل آن مناجات را ندیده بودم،
فهمیدم که آن مناجات کننده (که جان همه عالم به قربانش) آن کلمات را انشاء میکند! نه آنکه از ادعیه وارده میخواند!
آنجا ایستادم و آن مناجات را گوش میدادم و از آنها لذّت میبردم، تا آنکه مناجاتشان تمام شد، به من متوجّه شد و به زبان فارسی فرمود:
مهدی بیا، من چند قدم جلو رفتم و ایستادم، باز فرمود: جلوتر بیا، باز هم چند قدم دیگر پیش رفتم و ایستادم، باز فرمود:
جلوتر بیا، ادب در اطاعت است من به قدری جلو رفتم، تا آنکه دست من به دست او و دست او به دست من رسید و چیزی به من فرمود:
(در اینجا سیّد بحرالعلوم از این موضوع صرف نظر کرد) و مشغول جواب سؤالی که قبلاً میرزای قمی از سیّد بحرالعلوم کرده بود شد و وجوهی از مطالب را برای او بیان کرد، مرحوم میرزای قمی سؤال کرد که آن کلامی که حضرت فرمودند چه بود؟
ملاقات باامام زمان ،ملاقات38
در کتاب " نجم الثّاقب " از مرحوم عالم جلیل آقای آخوند ملاّزین العابدین سلماسی که از شاگردان سیّد بحرالعلوم بود نقل شده که گفت:
روزی در نجف اشرف، سر درس آیةاللّه سیّد سند و عالم مسدد، فخرالشّیعه، علاّمه طباطبائی بحرالعلوم قدس سره نشسته بودم و تقریباً صد نفر بودیم، که دیدم عالم محقّق مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین برای زیارت سیّد بحرالعلوم وارد شد او از ایران برای زیارت عتبات عالیات به عراق مشرف شده بود و قصد داشت بعد از آن به مکّه معظّمه مشرّف گردد.
طلاب وقتی متوجّه این ملاقات شدند همه متفرق گردیدند جز سه نفر که آنها عالم و متقی و مجتهد بودند من هم با آنها ماندم وقتی مجلس خلوت شد میرزای قمی به سیّد بحرالعلوم عرض کرد، شما فایز مرتبة ولادت جسمانی و روحانی از " اهل بیت عصمت " (علیهم السّلام) هستید و موفّق به قرب مکانی ظاهری و باطنی گردیدهاید، من از راه دور آمدهام، به من از آن نعمتهای بینهایتی که به دست آوردهاید صدقهای عنایت بفرمائید، تا من هم از آن نعمتها بهرهمند گردم.
سیّد بحرالعلوم بدون معطلی فرمود: من شب گذشته برای نافله شب به مسجد کوفه رفته بودم و تصمیم جدی داشتم که صبح اوّل وقت برای مباحثه برگردم و درس و مباحثه را تعطیل نکنم،
صبح وقتی از مسجد بیرون آمدم، دیدم فوقالعاده مایلم که به مسجد سهله بروم، ولی خود را منصرف کردم، از ترس این که مبادی اول وقت به درسم نرسم، لکن شوق لحظه به لحظه زیادتر میشد، در این موقع که مردد بودم ناگهان باد و غبار غلیظی حرکت کرد و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد،
چیزی نگذشت که خود را در مقابل در مسجد سهله دیدم، داخل مسجد شدم زوّاری در آنجا نبودند و تنها یک نفر شخصی جلیل (که جان همه به قربانش) مشغول مناجات با قاضیالحاجات بود او آنچنان مناجات میکرد، که قلب را منقلب و چشم را گریان میفرمود، حالم متغیّر شد،
دلم از جا کنده شد، زانوهایم به لرزه افتاد، اشکم از شنیدن آن کلمات که هرگز مثل آن را نشنیده بودم جاری شد! و من در کتب ادعیه مثل آن مناجات را ندیده بودم،
فهمیدم که آن مناجات کننده (که جان همه عالم به قربانش) آن کلمات را انشاء میکند! نه آنکه از ادعیه وارده میخواند!
آنجا ایستادم و آن مناجات را گوش میدادم و از آنها لذّت میبردم، تا آنکه مناجاتشان تمام شد، به من متوجّه شد و به زبان فارسی فرمود:
مهدی بیا، من چند قدم جلو رفتم و ایستادم، باز فرمود: جلوتر بیا، باز هم چند قدم دیگر پیش رفتم و ایستادم، باز فرمود:
جلوتر بیا، ادب در اطاعت است من به قدری جلو رفتم، تا آنکه دست من به دست او و دست او به دست من رسید و چیزی به من فرمود:
(در اینجا سیّد بحرالعلوم از این موضوع صرف نظر کرد) و مشغول جواب سؤالی که قبلاً میرزای قمی از سیّد بحرالعلوم کرده بود شد و وجوهی از مطالب را برای او بیان کرد، مرحوم میرزای قمی سؤال کرد که آن کلامی که حضرت فرمودند چه بود؟
ملاقات باامام زمان ،ملاقات38
۵۰۲
۰۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.