p6
ویو ات
وای چقدر کار داشتم ولی نمیدونم چرا انقدر با کوک احساس راحتی میکردم باید اعتماد به نفس و غرور خودمو حفظ کنه و یادم باشه به هیچ کس اعتماد نکنم وای یادم نبود اخر هفته باید هیئت مدیره رو با ارامش و احترام اخراج کنم حالا کی رو جاشون بزارم
تصمیم گرفتم برم وسایلمو جمع کنم باید برم تو خوابگاه با اعضا زندگی کنم شاید اینجوری دشمنامون شکشون نسبت به من بر طرف بشه ولی نمیدونم چطوری با کوک احساس راحتی بیشتری نسبت به سونگ هو داشتم
...
صبح زود (خوابگاه ات با اعضا (عکسشو براتون میزارم))
کوک: چطوره
ات: اینجا خیلی قشنگه واقعا قراره اینجا زندگی کنم
کوک: اره
یونگی: بیا اتاقتو نشون بدم بهت (عکسشو میزارم)
ات: باشه ممنون
تهیونگ: لباستو عوض کن جین شام درست کرده
جین: نودل جاجامیونگ با کیمچی
ات: عالیه
ویو ات
رفتم یه لباس سر همی ابی پوشیدم و موهامو خرگوشی بستم وسایلمو مرتب کردم و رفتم پیش اعضا
جیمین: چه بامزه شدی
ات: بامزه بودم
ویو کوک
داشتم از اتاق میومدم بیرون که دیدم ات یه لباس خوشگل پوشیده و موهاشو خرگوشی بسته خیلی بامزه بود
جین: بیاین شام
...(بعد از شام)
جین: خوب به افتخار اشناییمون با یه خرگوش بامزه یه اسموتی خوش مزه درست کردم
ویو ات
داشتم اسموتی رو میخوردم که متوجه مزه عجیبی شدم وای یادم رفت بپرسم توش شیر داره یا نه اخه من من... حساسیت دارم
ات: جین نگو که توش شیر داره (با ترس)
جین: اره چطور مگه
کوک : نگو که حساسیت داشتی
ببخشید کم بود روزا وقت نمیکنم بنویسم مجبورم ساعت دو شب بنویسم مثل الان تو عید نوروز این فیکو سعی میکنم تموم کنم
وای چقدر کار داشتم ولی نمیدونم چرا انقدر با کوک احساس راحتی میکردم باید اعتماد به نفس و غرور خودمو حفظ کنه و یادم باشه به هیچ کس اعتماد نکنم وای یادم نبود اخر هفته باید هیئت مدیره رو با ارامش و احترام اخراج کنم حالا کی رو جاشون بزارم
تصمیم گرفتم برم وسایلمو جمع کنم باید برم تو خوابگاه با اعضا زندگی کنم شاید اینجوری دشمنامون شکشون نسبت به من بر طرف بشه ولی نمیدونم چطوری با کوک احساس راحتی بیشتری نسبت به سونگ هو داشتم
...
صبح زود (خوابگاه ات با اعضا (عکسشو براتون میزارم))
کوک: چطوره
ات: اینجا خیلی قشنگه واقعا قراره اینجا زندگی کنم
کوک: اره
یونگی: بیا اتاقتو نشون بدم بهت (عکسشو میزارم)
ات: باشه ممنون
تهیونگ: لباستو عوض کن جین شام درست کرده
جین: نودل جاجامیونگ با کیمچی
ات: عالیه
ویو ات
رفتم یه لباس سر همی ابی پوشیدم و موهامو خرگوشی بستم وسایلمو مرتب کردم و رفتم پیش اعضا
جیمین: چه بامزه شدی
ات: بامزه بودم
ویو کوک
داشتم از اتاق میومدم بیرون که دیدم ات یه لباس خوشگل پوشیده و موهاشو خرگوشی بسته خیلی بامزه بود
جین: بیاین شام
...(بعد از شام)
جین: خوب به افتخار اشناییمون با یه خرگوش بامزه یه اسموتی خوش مزه درست کردم
ویو ات
داشتم اسموتی رو میخوردم که متوجه مزه عجیبی شدم وای یادم رفت بپرسم توش شیر داره یا نه اخه من من... حساسیت دارم
ات: جین نگو که توش شیر داره (با ترس)
جین: اره چطور مگه
کوک : نگو که حساسیت داشتی
ببخشید کم بود روزا وقت نمیکنم بنویسم مجبورم ساعت دو شب بنویسم مثل الان تو عید نوروز این فیکو سعی میکنم تموم کنم
۶.۸k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.