پارت 23
پارت 23
ارباب من
رسیدیم خونه که درو باز کردن و رفتیم خونه و رفتیم خوابیدیم
کوک ویو
از حسم مطمئن شدم من واقعا ا.ت رو دوس
دارم خیلی خوشگله فردا از درخواست میکنم ایشالاه قبول کنه
صبح
سر میز
ا.ت
☆بله ارباب
امروز تورو میبرم یه جایی لباس شیکی بپوش
☆چش•
که یهو میکی پرید وسط و گفت
=اوپا اینو کجا میبری منم ببر
فک نکنم لازم باشه
=نه لازمه
پس اینو ببرین امادش کنین(رو به بادیگارد)
=هوراااااا
و یه چشم غره ای رفت برای حرصی کردت ا.ت
ا.ت ویو نمیدونستم منو کجا میخواد ببره
رقتم اماده شدم و رفتیم سوار ماشین شدیم
چون شیشه ها دودی بود نمیدونستم کجا
میخوایم بریم که یهو ماشین وایساد پیاده
شدیم دیدم جلوی یه رستوران بزرگ وایساده
رفتیم تو و غذا سفارش دادیم و خوردیم که
ارباب گفت اونجارو ببین (اشاره به اونور)
☆اونرو نگاه کردم دیدم هیجی نیست برگشتم که دیدم•••••
پایان پارت 23
ارباب من
رسیدیم خونه که درو باز کردن و رفتیم خونه و رفتیم خوابیدیم
کوک ویو
از حسم مطمئن شدم من واقعا ا.ت رو دوس
دارم خیلی خوشگله فردا از درخواست میکنم ایشالاه قبول کنه
صبح
سر میز
ا.ت
☆بله ارباب
امروز تورو میبرم یه جایی لباس شیکی بپوش
☆چش•
که یهو میکی پرید وسط و گفت
=اوپا اینو کجا میبری منم ببر
فک نکنم لازم باشه
=نه لازمه
پس اینو ببرین امادش کنین(رو به بادیگارد)
=هوراااااا
و یه چشم غره ای رفت برای حرصی کردت ا.ت
ا.ت ویو نمیدونستم منو کجا میخواد ببره
رقتم اماده شدم و رفتیم سوار ماشین شدیم
چون شیشه ها دودی بود نمیدونستم کجا
میخوایم بریم که یهو ماشین وایساد پیاده
شدیم دیدم جلوی یه رستوران بزرگ وایساده
رفتیم تو و غذا سفارش دادیم و خوردیم که
ارباب گفت اونجارو ببین (اشاره به اونور)
☆اونرو نگاه کردم دیدم هیجی نیست برگشتم که دیدم•••••
پایان پارت 23
۶.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.