زندان عشق...p8
زندان عشق...p8
ویو ا.ت:
وای اون پسر چیکار کرد...چرا وقتی نزدیکم شد قلبم تند میزد...بخاطر استرس..آره اره خودشه...استرس!
ا.ت: آقای پارک(کمی بلند)
سرباز: بله خانم کیم
ا.ت: فردا به اینجا نمیام چون باید روی پرونده ی آقای جئون کار کنم...اما پس فردا همین تایم میام...لطفا به رئیستون بگید(لبخند)
سرباز: چشم خانم کیم...بفرمایید
ا.ت: ممنونم(لبخند)
ویو ا.ت:
سمت در راهیم کرد...چند مین تو راه بودم و بالاخره رسیدم
خب...چطوره امروز وقتم رو با جیا بگذرونم؟؟!!هوممم خوبه
ا.ت: الو...جیا
جیا: سلامممممممممم عشقممم چخبررر
ا.ت: سلام عزیزم...سلامتی
جیا: خبر مارو نمیگیری...وکیل شدی باکلاس شدی دیگه
ا.ت: این چه حرفیه عشقم..اتفاقا میخواستم ببینم امروز وقتت آزاده یا نه!
جیا: برای شما که همیشه وقت هست عشقم
ا.ت: خب پس با سینما و شهربازی اوکی هستی؟
جیا: هورااااااااا....ارهههههههه...خب الان آماده میشم عشقم
ا.ت: باشه عزیزم..بایی
جیا: بای
ویو ا.ت:
قطع کردم تا آماده شم که یهو گوشیم زنگ خورد...آه ته بود!!
ا.ت: جانم
ته: های لیدی...
ا.ت: هوففف...های آقای کیم
ته: لیدی امروز وقتت آزاده بریم سینما و شهربازی؟
ا.ت: اوه ببخشید...میخوام با دوست صمیمیم جیا برم
ته: خب افتخار میدید منم بیام؟؟؟
ا.ت: آخه شاید دوستم راحت نباشه
ته: خب میتونی بهش بگی و بهم خبر بدی
ا.ت: باشه عشقم...بهت زنگ میزنم!
ته: اوکی لیدی...فعلا
ویو ا.ت:
خب بهتره به جیا بگم...شاید تونست مخ ته مارو بزنه دیگه منو راحت کنه...حداقل دیگه منو لیدی صدا نمیکنه://(خنده)
ا.ت: الو...جیا جونم
جیا : جونم عزیزم
ا.ت: میخواستم بگم که برادرم هم بیاد عیب نداره؟
جیا: این که دیگه اجازه نمیخواد عزیزم..بگو بیاد
ا.ت: باشه عزیزم..آخه فکر کردم راحت نیستی
جیا: نه بابا
ا.ت: باشه عزیزم فعلا
ا.ت: الو..ته
ته: جونم لیدی
ا.ت: میتونی بیای
ته: هوراااااااااا...اوکی لیدی..حاضر باش
ا.ت: اوهوم
اینم پارت هشت!!!!!!!!!
ویو ا.ت:
وای اون پسر چیکار کرد...چرا وقتی نزدیکم شد قلبم تند میزد...بخاطر استرس..آره اره خودشه...استرس!
ا.ت: آقای پارک(کمی بلند)
سرباز: بله خانم کیم
ا.ت: فردا به اینجا نمیام چون باید روی پرونده ی آقای جئون کار کنم...اما پس فردا همین تایم میام...لطفا به رئیستون بگید(لبخند)
سرباز: چشم خانم کیم...بفرمایید
ا.ت: ممنونم(لبخند)
ویو ا.ت:
سمت در راهیم کرد...چند مین تو راه بودم و بالاخره رسیدم
خب...چطوره امروز وقتم رو با جیا بگذرونم؟؟!!هوممم خوبه
ا.ت: الو...جیا
جیا: سلامممممممممم عشقممم چخبررر
ا.ت: سلام عزیزم...سلامتی
جیا: خبر مارو نمیگیری...وکیل شدی باکلاس شدی دیگه
ا.ت: این چه حرفیه عشقم..اتفاقا میخواستم ببینم امروز وقتت آزاده یا نه!
جیا: برای شما که همیشه وقت هست عشقم
ا.ت: خب پس با سینما و شهربازی اوکی هستی؟
جیا: هورااااااااا....ارهههههههه...خب الان آماده میشم عشقم
ا.ت: باشه عزیزم..بایی
جیا: بای
ویو ا.ت:
قطع کردم تا آماده شم که یهو گوشیم زنگ خورد...آه ته بود!!
ا.ت: جانم
ته: های لیدی...
ا.ت: هوففف...های آقای کیم
ته: لیدی امروز وقتت آزاده بریم سینما و شهربازی؟
ا.ت: اوه ببخشید...میخوام با دوست صمیمیم جیا برم
ته: خب افتخار میدید منم بیام؟؟؟
ا.ت: آخه شاید دوستم راحت نباشه
ته: خب میتونی بهش بگی و بهم خبر بدی
ا.ت: باشه عشقم...بهت زنگ میزنم!
ته: اوکی لیدی...فعلا
ویو ا.ت:
خب بهتره به جیا بگم...شاید تونست مخ ته مارو بزنه دیگه منو راحت کنه...حداقل دیگه منو لیدی صدا نمیکنه://(خنده)
ا.ت: الو...جیا جونم
جیا : جونم عزیزم
ا.ت: میخواستم بگم که برادرم هم بیاد عیب نداره؟
جیا: این که دیگه اجازه نمیخواد عزیزم..بگو بیاد
ا.ت: باشه عزیزم..آخه فکر کردم راحت نیستی
جیا: نه بابا
ا.ت: باشه عزیزم فعلا
ا.ت: الو..ته
ته: جونم لیدی
ا.ت: میتونی بیای
ته: هوراااااااااا...اوکی لیدی..حاضر باش
ا.ت: اوهوم
اینم پارت هشت!!!!!!!!!
۱.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.