پارت 1
سلام اسم من لیندا هستش و من یکخونه مجردی دارم که فقط من و گربه م هستیم و امروز روز. خیلی استرسی هست چون من برای اولین روزم دارم میرم دانشگاه صبح زود ساعت ۵:۰۰ بیدار شدم و رفتم حموم دوش گرفتم و وقتی اومدم با حوله لباس دانشگاهم رو که اتو کرده بودم رو پوشیدم و بعدش رفتم سراغ میز آرایشم موهامو حالت دار کردم و رژ قرمز زدم و با خط چشم و سایه ی صورتی کم رنگ و یکدذره کرم پودر وقتی آماده شدم وقتم سراغ کیفم و چند تا وسایل آرایشی گذاشتم داخل مثال( رژ لب - سایه ) وقتی که آماده شدم ساعت ۵:۴۵ دقیقه بود رفتم صبحونه گذاشتم گفتم امروز چون اولین مدرسه هشتش برای خودم نیمرو درست کنم و با آب پرتقال خوردم و بعدش رفتم کیف مو ور دارم و پیاده به مدرسه ام برم وقتی وارد حیاط مدرسه شدم دیدم خیلی بزرگه اندازه یک قصره بچه های دیگه به من زل زده بودند احساس بدی داشتم هی با هم پچ پچ میکردند منم دیگه نتونستم نگاهشون کنم و سرم رو انداختم پایین و رفتم داخل کلاس بیشتری های بچه ها نشسته بودند و منم رفتم یک جای خالی صندلی پیدا کردم و نشستم
معلم : سلام بچه ها من معلم علومتون هستم
معلم : امروز قراره با هم دیگخ تحقیقی راجب حیوانات داشته باشیم
همون لحظه یکی در کلاس رو زد
معلم : بفرمایید
کوروش : شلام خانم معلم ببخشید دیر کردم
وقتی که یک مردی وارد کلاس شد همه ی دختر های کلاسمون بهش زل زده بودند و سرخ شده بودند و زیر لبی میگفتن واییی چه جذابه لعنتی
و منم همین جوری بهش نگاه کرده بودم بغل دستیم گفتش به نظرت خوشتیپ نیس من هیچی نگفتم که یهو داشتم نگاهش میگردم دیدم داره میاد به طرف صندلی من
کوروش : اینجا جای من بود میشه بلند بشی
همون لحظه فقط صدای قلبم روزمیشنیدم
و بهش گفتم : ولی من زودتر اومدم پس بلند نمیشم
توی دلم گفتم : اخه لیندا خنگ اولین روژ دانشگاه شر نکن دیگ🙄
وقتی معلم دید داریم بحث میکنیم گفت :
معلم : کوروش جان میتونی بری صندلی عقب بشینی
کوروش : ای بابا باش
وقتی کن از بغلم رد شد من بهش یک چشم خوره ای رفتم
وچند ساعت بعد…….
اینم از پارت یک ✨💗
معلم : سلام بچه ها من معلم علومتون هستم
معلم : امروز قراره با هم دیگخ تحقیقی راجب حیوانات داشته باشیم
همون لحظه یکی در کلاس رو زد
معلم : بفرمایید
کوروش : شلام خانم معلم ببخشید دیر کردم
وقتی که یک مردی وارد کلاس شد همه ی دختر های کلاسمون بهش زل زده بودند و سرخ شده بودند و زیر لبی میگفتن واییی چه جذابه لعنتی
و منم همین جوری بهش نگاه کرده بودم بغل دستیم گفتش به نظرت خوشتیپ نیس من هیچی نگفتم که یهو داشتم نگاهش میگردم دیدم داره میاد به طرف صندلی من
کوروش : اینجا جای من بود میشه بلند بشی
همون لحظه فقط صدای قلبم روزمیشنیدم
و بهش گفتم : ولی من زودتر اومدم پس بلند نمیشم
توی دلم گفتم : اخه لیندا خنگ اولین روژ دانشگاه شر نکن دیگ🙄
وقتی معلم دید داریم بحث میکنیم گفت :
معلم : کوروش جان میتونی بری صندلی عقب بشینی
کوروش : ای بابا باش
وقتی کن از بغلم رد شد من بهش یک چشم خوره ای رفتم
وچند ساعت بعد…….
اینم از پارت یک ✨💗
۳.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.