vampire/خوناشام 🩸❤️
vampire/خوناشام 🩸❤️
part 24
ویو راویتون🩸❤️
ا. ت ناراحت داشت گریه میکرد و پسرک عاشق دیگه نایی برای ریختن اشک نداشت حالاهم باید با دختر خاله اش ازدواج میکرد و اون هیچ حسی به رزیتا نداشت چون رزیتا دختر هرزه ای بود اون حتی با پسر عموشم خوابیده من دوس ندارم باهاش ازدواج کنم ولی چطور ا. ت انسان شد نباید این اتفاق میفتاد.......
ا. ت هنوز به دنیای انسان ها برنگشته بود و انشب تو مراسم عقد مسی که عاشقشه شریک بود و ایا ا. ت خودشو میکشه چه اتفاقی میفته؟
ساعت 8 شب شده بود رزیتا و مادر پدرش اومدن
مادر رزیتا قبل از ازدواج هرزه بوده پدر ش به احبار با اون ازدواج کرد و این خوانواده هیچ گاه نمیزارن عشق به عشقش برسه
م ک: سلام ابجی
م ر: سلام ابجی(عشوه)
رزیتا: سلام خاله جونممم(لوس)
پ ک: خوش اومدید(سرد)
پدر کوک از رزیتا بدش میومد و اصلا دوس نداشت باهم ازدواج کنن چون مادر رزیتا به پدر کوک پیشناهاد رابطه داده بود(فیلم هندی ساختم😂)
م ر: اووووو چطوری؟
پ ک: ممنون من میرم پیش
رزیتا: منم میام هرچی باشه شوهرمه
رزیتا با کفشای پنجاه متریش داشت با عشوه راه میرفت که ا. ت خورد بهش
رزیتا: چه مرگته هرزه خانوم
جنی: هرزه تویی با جدیو ابادت
(جنی و ا ت دوستای صمیمی شدن چون ا.ت باعث شد جنی به عشقش برسه)
رزیتا: تو دهنتو ببند شما جفتتون هرزه این من الان انگشتم درد گرفت ماماننننن اینا منو زدنن
ا. ت: خوبه نزدیمت هنوز
جونگکوک: اینجا چخبره؟
رزیتا: اه ددی جونم این هرزه ها انگشت منو زدن باعث شد درد بگیره(چسبیده به سینه جونگکوک)
شرایط پارت بعد
35 لایک❤️🩸
part 24
ویو راویتون🩸❤️
ا. ت ناراحت داشت گریه میکرد و پسرک عاشق دیگه نایی برای ریختن اشک نداشت حالاهم باید با دختر خاله اش ازدواج میکرد و اون هیچ حسی به رزیتا نداشت چون رزیتا دختر هرزه ای بود اون حتی با پسر عموشم خوابیده من دوس ندارم باهاش ازدواج کنم ولی چطور ا. ت انسان شد نباید این اتفاق میفتاد.......
ا. ت هنوز به دنیای انسان ها برنگشته بود و انشب تو مراسم عقد مسی که عاشقشه شریک بود و ایا ا. ت خودشو میکشه چه اتفاقی میفته؟
ساعت 8 شب شده بود رزیتا و مادر پدرش اومدن
مادر رزیتا قبل از ازدواج هرزه بوده پدر ش به احبار با اون ازدواج کرد و این خوانواده هیچ گاه نمیزارن عشق به عشقش برسه
م ک: سلام ابجی
م ر: سلام ابجی(عشوه)
رزیتا: سلام خاله جونممم(لوس)
پ ک: خوش اومدید(سرد)
پدر کوک از رزیتا بدش میومد و اصلا دوس نداشت باهم ازدواج کنن چون مادر رزیتا به پدر کوک پیشناهاد رابطه داده بود(فیلم هندی ساختم😂)
م ر: اووووو چطوری؟
پ ک: ممنون من میرم پیش
رزیتا: منم میام هرچی باشه شوهرمه
رزیتا با کفشای پنجاه متریش داشت با عشوه راه میرفت که ا. ت خورد بهش
رزیتا: چه مرگته هرزه خانوم
جنی: هرزه تویی با جدیو ابادت
(جنی و ا ت دوستای صمیمی شدن چون ا.ت باعث شد جنی به عشقش برسه)
رزیتا: تو دهنتو ببند شما جفتتون هرزه این من الان انگشتم درد گرفت ماماننننن اینا منو زدنن
ا. ت: خوبه نزدیمت هنوز
جونگکوک: اینجا چخبره؟
رزیتا: اه ددی جونم این هرزه ها انگشت منو زدن باعث شد درد بگیره(چسبیده به سینه جونگکوک)
شرایط پارت بعد
35 لایک❤️🩸
۲۵.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.