بَه بَه ورد واید هندسام 😂
#سناریو
«درخواستی»
وقتی با هم میرین پیش خانوادت سوتی خیلی بد میده و نمیتونه جمعش کنه
نامجون: چند وقت پیش تصادف کرده بودی قرار بود چیزی به خانواده ت نگه ولی خب لو داد و خانواده ت هم کلی دعواتون کردن که چرا نگفتید و اینا
ا.ت: چرا اون دهنت چفت و بست نداره؟؟
نامجون: ببخشید عشقم هواسم نبود
جین: بچتون سقط شده بود قرار بود چیزی نگید
بچه ی دوم رو حامله بودی و مامانت گفت: اولین حاملگی چطوره ؟؟ که جین گفت : اولی که نه دومی
و بعدش فهمید چه گندی زده ولی نتونستید جمعش کنید و فهمیدن داستان چی بوده
یونگی: تو به مهمونی نزدیک بود بهت تج.اوز بشه ولی خب یونگی رسید و نجاتت داد قرار شد به کسی چیزی نگید
داشتید حرف میزدید که اخبار اعلام کرد به یه آدم معروف « حالا خودتون اسم انتخاب کنید» توی مهمونی تج.اوز و همون موقع از دهنش در میره و دیگه واویلا
جیهوپ:یه داداش ناتنی داشتی که توی بچگی بهت تج.اوز کرده بود و به کسی نگفتی به جز جیهوپ و قرار بود به کسی نگه وقتی رفتید خونه خانواد ه ت اون جا میبینتش و عصبانی میشه و همه چیز رو لو میده ولی خب عصبی تر از این حرفاس که براش مهم باشه چه سوای داده و تا میخوره یارو میزنه
جیمین:یه بار ماشینت چپ کرده بود و چند روز بیمارستان بستری بودی ولی نزاشتی خانواده ت بفهمن و نزاشتی جیمین چیزی بهشون بگه
ولی یه روز بابات داشت تعریف میکرد که دوستش چند وقت پیش چپ کرده و جیمین هم لو داد
تهیونگ: برای خانواده هاتون عجیب که با این حجم از علاقه ته ته به بچه چرا بچه ندارین ولی خبر نداشتن که تو بچه ها دوقلوتو از دست دادی اونم بخاطر به سسانگ فن دکتر گفت تا چند سال نمیتونی بچه دار شی و بعدش باید درمان بشی تا بتونی مادر بشی تصمیم گرفتید به خانواده ها چیزی نگید تا ناراحت نشن ولی خب دل لق تهیونگ نذاشت و از دهنش پرید ولی انقدر با بغض و ناراحتی داشت توضیح میداد که دلت نیومد از دستش عصبانی بشی
جونگکوک: دستت شکسته بود و خانواده ت نفهمیده بودن یعنی نداشته بودی بفهمن قرار بود راز تو و جونگکوک باقی بمونه که خب لو ش داد بعد از کلی نصیحت و دعوا بلاخره تونستید نجات پیدا کنید و اومدید خونه حالا نوبت تو بود که به حساب جونگکوک برسی
ا.ت: تو نمیتونی اون دهن لقت رو ببندییییی؟؟
جونگکوک: خب چی کار کنم حواسم نبود
ا.ت: ........
« خودتون تصور کنید چی میگه دیگه مغزم نمیکشه 😃»
#سناریو_بی_تی_اس
«درخواستی»
وقتی با هم میرین پیش خانوادت سوتی خیلی بد میده و نمیتونه جمعش کنه
نامجون: چند وقت پیش تصادف کرده بودی قرار بود چیزی به خانواده ت نگه ولی خب لو داد و خانواده ت هم کلی دعواتون کردن که چرا نگفتید و اینا
ا.ت: چرا اون دهنت چفت و بست نداره؟؟
نامجون: ببخشید عشقم هواسم نبود
جین: بچتون سقط شده بود قرار بود چیزی نگید
بچه ی دوم رو حامله بودی و مامانت گفت: اولین حاملگی چطوره ؟؟ که جین گفت : اولی که نه دومی
و بعدش فهمید چه گندی زده ولی نتونستید جمعش کنید و فهمیدن داستان چی بوده
یونگی: تو به مهمونی نزدیک بود بهت تج.اوز بشه ولی خب یونگی رسید و نجاتت داد قرار شد به کسی چیزی نگید
داشتید حرف میزدید که اخبار اعلام کرد به یه آدم معروف « حالا خودتون اسم انتخاب کنید» توی مهمونی تج.اوز و همون موقع از دهنش در میره و دیگه واویلا
جیهوپ:یه داداش ناتنی داشتی که توی بچگی بهت تج.اوز کرده بود و به کسی نگفتی به جز جیهوپ و قرار بود به کسی نگه وقتی رفتید خونه خانواد ه ت اون جا میبینتش و عصبانی میشه و همه چیز رو لو میده ولی خب عصبی تر از این حرفاس که براش مهم باشه چه سوای داده و تا میخوره یارو میزنه
جیمین:یه بار ماشینت چپ کرده بود و چند روز بیمارستان بستری بودی ولی نزاشتی خانواده ت بفهمن و نزاشتی جیمین چیزی بهشون بگه
ولی یه روز بابات داشت تعریف میکرد که دوستش چند وقت پیش چپ کرده و جیمین هم لو داد
تهیونگ: برای خانواده هاتون عجیب که با این حجم از علاقه ته ته به بچه چرا بچه ندارین ولی خبر نداشتن که تو بچه ها دوقلوتو از دست دادی اونم بخاطر به سسانگ فن دکتر گفت تا چند سال نمیتونی بچه دار شی و بعدش باید درمان بشی تا بتونی مادر بشی تصمیم گرفتید به خانواده ها چیزی نگید تا ناراحت نشن ولی خب دل لق تهیونگ نذاشت و از دهنش پرید ولی انقدر با بغض و ناراحتی داشت توضیح میداد که دلت نیومد از دستش عصبانی بشی
جونگکوک: دستت شکسته بود و خانواده ت نفهمیده بودن یعنی نداشته بودی بفهمن قرار بود راز تو و جونگکوک باقی بمونه که خب لو ش داد بعد از کلی نصیحت و دعوا بلاخره تونستید نجات پیدا کنید و اومدید خونه حالا نوبت تو بود که به حساب جونگکوک برسی
ا.ت: تو نمیتونی اون دهن لقت رو ببندییییی؟؟
جونگکوک: خب چی کار کنم حواسم نبود
ا.ت: ........
« خودتون تصور کنید چی میگه دیگه مغزم نمیکشه 😃»
#سناریو_بی_تی_اس
۱۰.۰k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.