وحشی Part 11
وحشی Part 11
شرط پارت بعد: 20 لایک
_ سلام
+ س.. سلام
+خیلی خوش اومدین
_ نمیخواستم بیام، راستش میخواستم کادوت رو برات پست کنم اما برای کادوی اصلیت نمیشد
میدونستم که میخواد بره برام عجیب نبود، در حقیقت این که اومده خیلی عجیب تره ولی منظورش از کادوی اصلی چیه اون که کادوشو داد
+ کادو ی اصلی؟
اومد نزدیکم خیلی خیلی نزدیک، یک گردن بند از جیب کت سورمه ای رنگش در اورد و گردنم کرد، برخورد دستش و نفس های داغش با پوست گردنم باعث میشد مورمورم بشه، بعد از اینکه گردن بند رو بست دستاش رو از دور گردنم برداشت، داشتم طرح گردن بند رو نگاه میکردم یک ماه سفید که دورش ستاره های طلایی بود (اسلاید ۲) تا خواستم تشکر کنم دستش رو زیر چونم برد و سرم رو بلند کرد این حرکتش باعث شد دهنم بسته بمونه
چند لحظه ای به هم دیگه خیره بودیم تا لب تر کرد و گفت:
_ این رو برای ماه زندگیم گرفتم، حالا که پیداش کردم با خودم گفتم چه بهتر که روز تولدش بهش بدم...
چند لحظه ای طول کشید که ویندوزم بالا بیاد تا خواستم چیزی بگم با برخود لباش با لبام ساکت موندم خیلی اروم و با ارامش میبوسید نمیدونم چیشد که منم همراهیش کردم بعد ۱ دقیقه ایستاد تا نفس بکشیم
من نفس نفس میزدم اما اون انگار یه چیز خیلی عادی براش بود خواست دوباره شروع کنه که دستام رو روی سینه های پهنش گذاشتم با این حرکتم ایستاد، بهم نگاه کرد که با نفس نفس گفتم:
+ دوباره؟
_اره دوباره، از این به بعد هر وقت دلم بخواد انجامش میدم
و دوباره شروع کرد به بوسیدنم این بار وحشی بود بعد چند دقیقه تمومش کرد و گفت:
_تولدت مبارک بیب
و رفت بیرون...
لطفا لایک کنید 💕
شرط پارت بعد: 20 لایک
_ سلام
+ س.. سلام
+خیلی خوش اومدین
_ نمیخواستم بیام، راستش میخواستم کادوت رو برات پست کنم اما برای کادوی اصلیت نمیشد
میدونستم که میخواد بره برام عجیب نبود، در حقیقت این که اومده خیلی عجیب تره ولی منظورش از کادوی اصلی چیه اون که کادوشو داد
+ کادو ی اصلی؟
اومد نزدیکم خیلی خیلی نزدیک، یک گردن بند از جیب کت سورمه ای رنگش در اورد و گردنم کرد، برخورد دستش و نفس های داغش با پوست گردنم باعث میشد مورمورم بشه، بعد از اینکه گردن بند رو بست دستاش رو از دور گردنم برداشت، داشتم طرح گردن بند رو نگاه میکردم یک ماه سفید که دورش ستاره های طلایی بود (اسلاید ۲) تا خواستم تشکر کنم دستش رو زیر چونم برد و سرم رو بلند کرد این حرکتش باعث شد دهنم بسته بمونه
چند لحظه ای به هم دیگه خیره بودیم تا لب تر کرد و گفت:
_ این رو برای ماه زندگیم گرفتم، حالا که پیداش کردم با خودم گفتم چه بهتر که روز تولدش بهش بدم...
چند لحظه ای طول کشید که ویندوزم بالا بیاد تا خواستم چیزی بگم با برخود لباش با لبام ساکت موندم خیلی اروم و با ارامش میبوسید نمیدونم چیشد که منم همراهیش کردم بعد ۱ دقیقه ایستاد تا نفس بکشیم
من نفس نفس میزدم اما اون انگار یه چیز خیلی عادی براش بود خواست دوباره شروع کنه که دستام رو روی سینه های پهنش گذاشتم با این حرکتم ایستاد، بهم نگاه کرد که با نفس نفس گفتم:
+ دوباره؟
_اره دوباره، از این به بعد هر وقت دلم بخواد انجامش میدم
و دوباره شروع کرد به بوسیدنم این بار وحشی بود بعد چند دقیقه تمومش کرد و گفت:
_تولدت مبارک بیب
و رفت بیرون...
لطفا لایک کنید 💕
۴.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲