👑💜
{رویای شیرین من}
پارت : 21
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
ویو راوی :
مامان و بابای جین بودن !
جائه از شوکی که بهش وارد شده بود خشکش زد ، اونا با خانواده کیم رابطه دوستانه ای داشتن یادش بود که مامان هاشون همیشه با هم وقت می گذروندن و همینطور از ماجرای خودش و جین آگاه بودن
مامان جائه درحالی که از پله ها پایین میومد با روی خوش گفت :
- اوه مینسو ( اسم هارو از گوگل درآورد اسم هیچکدوم رو نمی دونم) خیلی وقت بود ندیده بودمت
- منم همینطور
- چرا الان اومدید؟ جشن از ساعت 7 شروع میشه
- آره ولی گفتیم هم بیایم یه سری به دوستای قدیدیمون بزنیم و یکمی هم کمک کنیم
- لطف دارید
- جائه چقدر بزرگ شدی ! چند وقته ندیدمش؟
- فکر کنم 6 سالی بشه ، درسته عزیزم؟
جائه حرصی گفت :
- بله مامان
جین از پشت اومد و گفت :
- مامان؟!
جائه زیر لب گفت :
- یا خدا همینو کم داشتیم
- سلام پسرم اینجا چی کار می کنی؟
- اتفاقا منم همین سوال و می خواستم بپرسم من با جائه اومدم البته گروه هم هستن
- آها مگه یادت رفته ما همیشه میومدیم ...
که با اشاره سونگ هو ( بابای جین ) گفت :
- خانواده سلطنتی جزو دوستان همیشگی ما هستن
- یعنی شما باهاشون رفت و آمد داشتین؟
- اوهوم
- پس چرا من ...
که جانگ برادر جین اومد و مشغولش کرد جائه آروم دم گوش سویون ( خواهر زن جین ) گفت :
- بعدا یادم باشه از شوهرت تشکر کنم گند بزرگی رو جمع کرد
شب ...
ویو جائه :
گوشواره هامو درست کردم و نگاهی به خودم توی آینه انداختم ، امیدوارم اتفاقی نیوفته که باید بیوفته ...
ویو جین :
سرگیجه داشتم و تلو تلو می خوردم چاین همه وقت حالا همین الان باید اینجوری بشم به کمک جانگ رفتم پایین و پیش بابا نشستم دیدم داره با بابای جائه خوش و بش می کنه چرا اینقدر با هم راحتن؟
جانگ یکم برام شراب گیلاس ریخت که پس زدم بهم نگاه کرد و گفت :
- چته؟ یچی بخور خشک شدی رفت
- پس حداقل برام مکگولی بریز ( یه نوشیدنی که توی کره ازش زیاد استفاده میشه همون حکم الکل و داره ولی خیلی درصد الکلش کمه حدود 4 تا 9 درصده )
- باشه همینجا بمون برم برات بیارم
همینجوری که نشسته بودم دیدم جائه از پله ها پایین اومد چرا اینقدر خوشگل شده بود؟
ویو راوی :
هانا یه نیم نگاهی به جین انداخت و دید اصلا حواسش سر جاش نیست و یهو دو سه تا شات داره مکگولی می خوره ! به جائه گفت :
- هی این دیوونه شده داره دو سه تا شات مکگولی می خوره
- اتفاقی که نمی خواستم بیوفته میوفته
- نگو که ...
- آره
توی مهمونی به نظر میومد همه چی آروم باشه جیمین و هانا با هم می رقصیدن و گارسون ها و خدمتکار ها از مهمون ها پذیرایی می کردن .
خاله جائه اومد تا از همه تشکر کنه بابت اومدن و خلاصه یه سخنرانی رو شروع کرد
جین سرگیجه هاش بیشتر شده بود نمی تونست روی پاش وایسته و همش دستش رو کنار دیوار می زاشت تا بتونه خودشو نگه داره که بعد 10 دقیقه به طور کلی افتاد نامجون و شوگا سعی کردن جین و بهوش بیارن ولی نشد و بقیه اعضا کمک کردن تا جین و ببرن طبقه بالا بدون هیج سر و صدایی انگار که اتفاقی نیوفتاده ، جیمین هم هانا رو فرستاد تا جائه رو خبر کنه.
جیمین :
- این چش شد یهو؟
جائه :
- حالا وقتشه همه چی یادش بیاد
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
پارت : 21
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
ویو راوی :
مامان و بابای جین بودن !
جائه از شوکی که بهش وارد شده بود خشکش زد ، اونا با خانواده کیم رابطه دوستانه ای داشتن یادش بود که مامان هاشون همیشه با هم وقت می گذروندن و همینطور از ماجرای خودش و جین آگاه بودن
مامان جائه درحالی که از پله ها پایین میومد با روی خوش گفت :
- اوه مینسو ( اسم هارو از گوگل درآورد اسم هیچکدوم رو نمی دونم) خیلی وقت بود ندیده بودمت
- منم همینطور
- چرا الان اومدید؟ جشن از ساعت 7 شروع میشه
- آره ولی گفتیم هم بیایم یه سری به دوستای قدیدیمون بزنیم و یکمی هم کمک کنیم
- لطف دارید
- جائه چقدر بزرگ شدی ! چند وقته ندیدمش؟
- فکر کنم 6 سالی بشه ، درسته عزیزم؟
جائه حرصی گفت :
- بله مامان
جین از پشت اومد و گفت :
- مامان؟!
جائه زیر لب گفت :
- یا خدا همینو کم داشتیم
- سلام پسرم اینجا چی کار می کنی؟
- اتفاقا منم همین سوال و می خواستم بپرسم من با جائه اومدم البته گروه هم هستن
- آها مگه یادت رفته ما همیشه میومدیم ...
که با اشاره سونگ هو ( بابای جین ) گفت :
- خانواده سلطنتی جزو دوستان همیشگی ما هستن
- یعنی شما باهاشون رفت و آمد داشتین؟
- اوهوم
- پس چرا من ...
که جانگ برادر جین اومد و مشغولش کرد جائه آروم دم گوش سویون ( خواهر زن جین ) گفت :
- بعدا یادم باشه از شوهرت تشکر کنم گند بزرگی رو جمع کرد
شب ...
ویو جائه :
گوشواره هامو درست کردم و نگاهی به خودم توی آینه انداختم ، امیدوارم اتفاقی نیوفته که باید بیوفته ...
ویو جین :
سرگیجه داشتم و تلو تلو می خوردم چاین همه وقت حالا همین الان باید اینجوری بشم به کمک جانگ رفتم پایین و پیش بابا نشستم دیدم داره با بابای جائه خوش و بش می کنه چرا اینقدر با هم راحتن؟
جانگ یکم برام شراب گیلاس ریخت که پس زدم بهم نگاه کرد و گفت :
- چته؟ یچی بخور خشک شدی رفت
- پس حداقل برام مکگولی بریز ( یه نوشیدنی که توی کره ازش زیاد استفاده میشه همون حکم الکل و داره ولی خیلی درصد الکلش کمه حدود 4 تا 9 درصده )
- باشه همینجا بمون برم برات بیارم
همینجوری که نشسته بودم دیدم جائه از پله ها پایین اومد چرا اینقدر خوشگل شده بود؟
ویو راوی :
هانا یه نیم نگاهی به جین انداخت و دید اصلا حواسش سر جاش نیست و یهو دو سه تا شات داره مکگولی می خوره ! به جائه گفت :
- هی این دیوونه شده داره دو سه تا شات مکگولی می خوره
- اتفاقی که نمی خواستم بیوفته میوفته
- نگو که ...
- آره
توی مهمونی به نظر میومد همه چی آروم باشه جیمین و هانا با هم می رقصیدن و گارسون ها و خدمتکار ها از مهمون ها پذیرایی می کردن .
خاله جائه اومد تا از همه تشکر کنه بابت اومدن و خلاصه یه سخنرانی رو شروع کرد
جین سرگیجه هاش بیشتر شده بود نمی تونست روی پاش وایسته و همش دستش رو کنار دیوار می زاشت تا بتونه خودشو نگه داره که بعد 10 دقیقه به طور کلی افتاد نامجون و شوگا سعی کردن جین و بهوش بیارن ولی نشد و بقیه اعضا کمک کردن تا جین و ببرن طبقه بالا بدون هیج سر و صدایی انگار که اتفاقی نیوفتاده ، جیمین هم هانا رو فرستاد تا جائه رو خبر کنه.
جیمین :
- این چش شد یهو؟
جائه :
- حالا وقتشه همه چی یادش بیاد
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
۵.۲k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.