رمان حامی
رمان حامی
پارت ۲۵م
با بچه ها رفتیم شهربازی
که یهو حامیم اومد پشت سر منو باران
و بعد یهو ی رز سفید
اورد جلومون
با ی بسته که تکون میخورد
باران:
واییییی خداااااا
مرسی حامیممممممم😍🌷🌷
عسل:
واییییی باورمنمیشه😍😍
مرسی قشنگم♥️♥️♥️♥️♥️
حامیم:
خواهشمیکنم
نمیخواید بسته رو باز کنید؟
کیوان :
حامیم کارتونه چرا تکونمیخوره....؟
حامیم:
براش(شما که نباید یدونید😂) خریدم...
کیوان:
وای کار خوبی کردی مطمئنم ذوق میکنن
حامیم:
اره
از زبان عسل:
بسته رو که باز کردم
یهو ی گربه سیاه سفید کوچولو
اومد پرید روم
منم که ذوق زده شده بودم کلی عرر زدم
از زبان باران:
منم مثل عسل شده بودم
و جوری ذوقکردم که خدا میدونه
عسل:
رفتم حامیمو بغل کردم کلییییی
حامیم:
وقتی اومد بغلم اول خشکم زد بعدش
منم ی کوچولو اهنگخوندم
و یهو بغض کرد نزدیکبود گریه کنه
باران:
منم رفتم بغلش کردم و تشکر کردمازش💗
یگانه:
وای چه صحنه اییییی
کیوان :
وای اره ۳ تا کبوتر عاشق😂😂
حامیم:
خب خب گربه هاتونو بردارید بریم سوار
چرخ و فلک شیم😂
علیرضا و فرید:
بچه ها فکنکنم اجازه بدن با گربه بریم
حامیم:
عه راس میگی
فرید و علیرضا:
میخوای گربه رو بدید
ما شما برید
ما هممیریم ی دوری میزنیم
عسل و باران:
اوکی پس بگیرید
از زبان عسل:
گربه هارو گرفتن و ما سوار چرخ فلک شدیم
کیوان و حامیم باهم
منو یگانه و باران هم باهم
خلاصه کلی جیغ زدیم
و نزدیک بود سکته بزنیم😂😂...
این داستان ادامه دارد......
پارت ۲۵م
با بچه ها رفتیم شهربازی
که یهو حامیم اومد پشت سر منو باران
و بعد یهو ی رز سفید
اورد جلومون
با ی بسته که تکون میخورد
باران:
واییییی خداااااا
مرسی حامیممممممم😍🌷🌷
عسل:
واییییی باورمنمیشه😍😍
مرسی قشنگم♥️♥️♥️♥️♥️
حامیم:
خواهشمیکنم
نمیخواید بسته رو باز کنید؟
کیوان :
حامیم کارتونه چرا تکونمیخوره....؟
حامیم:
براش(شما که نباید یدونید😂) خریدم...
کیوان:
وای کار خوبی کردی مطمئنم ذوق میکنن
حامیم:
اره
از زبان عسل:
بسته رو که باز کردم
یهو ی گربه سیاه سفید کوچولو
اومد پرید روم
منم که ذوق زده شده بودم کلی عرر زدم
از زبان باران:
منم مثل عسل شده بودم
و جوری ذوقکردم که خدا میدونه
عسل:
رفتم حامیمو بغل کردم کلییییی
حامیم:
وقتی اومد بغلم اول خشکم زد بعدش
منم ی کوچولو اهنگخوندم
و یهو بغض کرد نزدیکبود گریه کنه
باران:
منم رفتم بغلش کردم و تشکر کردمازش💗
یگانه:
وای چه صحنه اییییی
کیوان :
وای اره ۳ تا کبوتر عاشق😂😂
حامیم:
خب خب گربه هاتونو بردارید بریم سوار
چرخ و فلک شیم😂
علیرضا و فرید:
بچه ها فکنکنم اجازه بدن با گربه بریم
حامیم:
عه راس میگی
فرید و علیرضا:
میخوای گربه رو بدید
ما شما برید
ما هممیریم ی دوری میزنیم
عسل و باران:
اوکی پس بگیرید
از زبان عسل:
گربه هارو گرفتن و ما سوار چرخ فلک شدیم
کیوان و حامیم باهم
منو یگانه و باران هم باهم
خلاصه کلی جیغ زدیم
و نزدیک بود سکته بزنیم😂😂...
این داستان ادامه دارد......
۳.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.