عشق ممنوعه!
p1
زندگی واقعا خیلی سخت و زنندست ولی میدونید چی سخته اینکه تو سن کم عاشق بشی
عاشق مردی ۱۲سال ازت بزرگتره که حتی تو رو نمیشناسه!
هه اره من عاشق آیدلم شدم!
ولی مگه دسته خودمه؟ وقتی موضوع رو به خوانوادم بیان کردم جز سرزنش و تمسخر چیزی نشنیدم
چرا کسی حرف هامو باور نمیکرد همه به چشم یک بچه تازه به دوران رسید بهم نگاه میکردن و میگفتن بزرگ بشی فراموش میکنی!
ولی من مطمئن بودم این حسی که من داشتم و هیچوقت تجربه نکردم!
ولی فامیل درموردم بد فکر میکردن چرا چون عاشق مردی شدم که ازم سال ها بزرگ تر هست که هیچ دور بود ازم اونم کشور هااا
من اهمیت نمیدادم فکر کنم راسته که میگن عاشق که بشی هیچی برات اهمیت نداره!
هروز اطرافیانم دوستام و خوانوادم فامیل مسخرم میکردن!
و خوب من دیگه اون دختر شاد نبودم!
به فکر اون زندگی میکردم به فکر اینکه یکبارم ببینمش برام کافیه!
پدرم همیشه هوای منو داشت! اینکه میدید دخترش شادش هروز ناراحت تر شکسته تر میشه حس بدی داشت
ا/ت ویو
تو اتاقم بودم و بالشتم خیس بود باز هم مثل همیشه اشکامو پاک کردم و نودلی از قبل آماده کرده بودم داشتم میخوردم
تق تق تق تق(صدای در)
ا/ت:بله(آروم)
(پدر ا/ت و اینجوری نشون میدم پ/ت)
پ/ت:سلام دخترم چطوری
ا/ت:سلام بابا مثل همیشه
پ/ت:دخترم میخوام یه چیزی بگم
ا/ت:بفرما
پ/ت:اینکه میبینم دختر کوچولوی من هرروز شکسته تر و ناراحت تر میشه منم میشکنم !
این تصمیم واسم خیلی سخت بود اینکه از دخترم جدا بشم ولی واست بلیط گرفتم تا بری کره جنوبی!
بری آیدل مورد علاقه تو ببینی من بهت احترام میزارم
ا/ت:بابا م من باورم نمیشه واقعا این کارو واسم میکنی؟
پ/ت:تو خوشحال باش من واست هر کاری میکنم
بغضم گرفته بود میدونید شاید محبت مادر مهم باشه ولی محبت پدر چیز دیگه ای اینکه بدونی پشت سرت مردی هست ازت دفاع میکنه و تو رو هرجورم که هستی حمایت میکنه دیگه هیچی تو رو نمیتونه ناراحت کنه!
ا/ت:باورم نمیشه خیلی دوستم دارم خیلی مرسی که هستی مرسی ازم دفاع میکنی هر کاری کنم نمیتونم محبت که تو بهم میکنی رو جبران کنم!
پ/ت:منم دوست دارم دخترم پروازت فردا ساعت ۱۰:۰۰شبه
اینم بلیط
ا/ت:مرسی 🙂❤️
ا/ت:ولی مامانم چی ؟ اون بدش میاد که من با سن کمم برم بیرون حتی نمیزاره برم بیرون چه برسه برم کشور دیگه
پ/ت:تو به این فکر نباش من با مادرت حرف زدم رضایت داد
ا/ت:بابا اگه تو نبودی من چیکار میکردم حتما میمردم!
پ/ت:بسه دیگه غذاتو بخور وسایل تو جمع کن
حالا هم بخند میدونی چند وقته خندتو ندیدم دلم واسه خندت تنگ شده
ا/ت میخنده بلاخره بعد از ماه ها دخترک خندید!
ا/ت پدرشو بغل میکنه و ازش تشکر میکنه
و..................
خوبه ادامه بدم؟
زندگی واقعا خیلی سخت و زنندست ولی میدونید چی سخته اینکه تو سن کم عاشق بشی
عاشق مردی ۱۲سال ازت بزرگتره که حتی تو رو نمیشناسه!
هه اره من عاشق آیدلم شدم!
ولی مگه دسته خودمه؟ وقتی موضوع رو به خوانوادم بیان کردم جز سرزنش و تمسخر چیزی نشنیدم
چرا کسی حرف هامو باور نمیکرد همه به چشم یک بچه تازه به دوران رسید بهم نگاه میکردن و میگفتن بزرگ بشی فراموش میکنی!
ولی من مطمئن بودم این حسی که من داشتم و هیچوقت تجربه نکردم!
ولی فامیل درموردم بد فکر میکردن چرا چون عاشق مردی شدم که ازم سال ها بزرگ تر هست که هیچ دور بود ازم اونم کشور هااا
من اهمیت نمیدادم فکر کنم راسته که میگن عاشق که بشی هیچی برات اهمیت نداره!
هروز اطرافیانم دوستام و خوانوادم فامیل مسخرم میکردن!
و خوب من دیگه اون دختر شاد نبودم!
به فکر اون زندگی میکردم به فکر اینکه یکبارم ببینمش برام کافیه!
پدرم همیشه هوای منو داشت! اینکه میدید دخترش شادش هروز ناراحت تر شکسته تر میشه حس بدی داشت
ا/ت ویو
تو اتاقم بودم و بالشتم خیس بود باز هم مثل همیشه اشکامو پاک کردم و نودلی از قبل آماده کرده بودم داشتم میخوردم
تق تق تق تق(صدای در)
ا/ت:بله(آروم)
(پدر ا/ت و اینجوری نشون میدم پ/ت)
پ/ت:سلام دخترم چطوری
ا/ت:سلام بابا مثل همیشه
پ/ت:دخترم میخوام یه چیزی بگم
ا/ت:بفرما
پ/ت:اینکه میبینم دختر کوچولوی من هرروز شکسته تر و ناراحت تر میشه منم میشکنم !
این تصمیم واسم خیلی سخت بود اینکه از دخترم جدا بشم ولی واست بلیط گرفتم تا بری کره جنوبی!
بری آیدل مورد علاقه تو ببینی من بهت احترام میزارم
ا/ت:بابا م من باورم نمیشه واقعا این کارو واسم میکنی؟
پ/ت:تو خوشحال باش من واست هر کاری میکنم
بغضم گرفته بود میدونید شاید محبت مادر مهم باشه ولی محبت پدر چیز دیگه ای اینکه بدونی پشت سرت مردی هست ازت دفاع میکنه و تو رو هرجورم که هستی حمایت میکنه دیگه هیچی تو رو نمیتونه ناراحت کنه!
ا/ت:باورم نمیشه خیلی دوستم دارم خیلی مرسی که هستی مرسی ازم دفاع میکنی هر کاری کنم نمیتونم محبت که تو بهم میکنی رو جبران کنم!
پ/ت:منم دوست دارم دخترم پروازت فردا ساعت ۱۰:۰۰شبه
اینم بلیط
ا/ت:مرسی 🙂❤️
ا/ت:ولی مامانم چی ؟ اون بدش میاد که من با سن کمم برم بیرون حتی نمیزاره برم بیرون چه برسه برم کشور دیگه
پ/ت:تو به این فکر نباش من با مادرت حرف زدم رضایت داد
ا/ت:بابا اگه تو نبودی من چیکار میکردم حتما میمردم!
پ/ت:بسه دیگه غذاتو بخور وسایل تو جمع کن
حالا هم بخند میدونی چند وقته خندتو ندیدم دلم واسه خندت تنگ شده
ا/ت میخنده بلاخره بعد از ماه ها دخترک خندید!
ا/ت پدرشو بغل میکنه و ازش تشکر میکنه
و..................
خوبه ادامه بدم؟
۱۲.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.