رمان دیداری دیگر درپاریس (پارت1)

دیشب خوابتو دیدم خیلی قشنگ بود به قشنگی صورت زیبات شاید باورت نشه ولی یادم نیست کجا بودیم چی شد که حتا داستان خوابمم یادم نیست اما تنها چیزی که یادمه و جلو چشامه خنده هات بود خنده هایی که جون رو میگرفتن از بدن بی جون من و دیوانه و مجنون خودت میکردی منو!

خنده هایی که از ته دل میخندیدن و من مات و مبهوت خنده های شیرینت بودم
دلم میخواست همونجا تورو تو بغلم بگیرم و هیچ وقت ولت نکنم تو بغلم زندانیت کنم تا هیچکس تورو نبینه و جایی نری فقط برای من،فقط من!!!
-----------------------------------------------------------------------
camme l'eau qui coule danc un fleuvle .
ton amour coule dans me veines etirrgue mon coeur .
مانند اب که در رود جریان دارد عشق در رگ های من جاریست.
قلبم را ابیاری میکند؛
هروز صبح که چشمان کشیده و قهوه اییش را در جنگل زیر باران و برف و افتاب ملاقات میکردم این شعر را همراهش میخواندم و روزمان را شروع میکردیم...
من جانگ ژولین دورگه ی کره ایی _ فرانسوی در فرانسه متولد شدم و عاشق شدم و در این دام عشق سوختم
ژولیت اگزوپری.