(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
P¹⁷
ویو ا/تِ
هعی چی کاری ندارم بکنم حوصلم سر رفت رفتم سراغ گوشیم ³ تماس بی پاسخ از طرف هانا♡بهش زنگ زدم
+الو سلام هانا زنگ زده بوده بودی
^سلام اره ازت خبری ندارم
+بیا اینجا اگه کار نداری
^نه امروز روز تائسیس تعطیلیم
+اه اره
^کجایی بیام
+عمارت سفید
^من گوه بخورم بیام مگه نمیدونی افراد متفرقه رو چی کار میکنن
+نه و نمیخوام بدونم تو بیا
^نمیشه تو اونجا هنوز کاره ای نیستی
+کی گفته
^کاپ زدین(با ذوق)
+بالاتر
^نزار منح.رف بشم
+بیا بگم
^باشه لوکیشن رو بده
+الان میفرستم
پایان تماس
رفتم سمت در تا با بادیگاردا صحبت کنم و راضی شون کنم و با هزار بار التماس قبول کردن
بعد از رسیدن هانا
*بغل کردن*
^چطوری دختر
+بد
^چرا
+بیا بریم اتاقم حرف بزنیم
^باش
رسیدن اتاقش
+بیا بشین
^اوکی چی شده
+(یه نگاه شیطانی کرد)
^نگو
+میگم
^نگو ا/ت
+میگم
^چطوی چگونه
+میگم
^بنال دیگه
+هیچی بعد از اینکه تو قطع کردی یکی خواست بهم تج.اوز کنه و لباسامو که در اورد جیمین رسید اومدیم یه حموم رفتم یه فیلم دیدیم با خوراکی نمیدونم چم شده بود تح.ریک شدم که دیگه صلوات
^اسکل
+چیه
^هیچی
ویو هانا
فهمیدم که جیمین خودش بهش قرص داده ولی روشو نزدم
ویو ا/ت
+دیگه چه خبر
و اینگونه شد که تا ¹⁰:³⁰ زر زدن
(صدای زنگ زدن گوشی)
^بله
^باشه باشه اومدم
(قطع کرد)
+چی شده
^میگن یکی از فامیلامون رفته کما بیهوش شده باید برم
+باشه ایشالله (نویسنده : ایشالله همون اگر خدا به خواهد میشود ) زود خوب میشه خوش گذشت
^مرسی بای
+بای
از پنجره بدرقه اش کردم یه ¹⁰ دیقه ای نشستم بازی کردم تو پذیرایی که یهو صدای در اومد فکر کنم جیمین بود
چ...چییی چرا رو صودتش خون بود چرا چشماش کاسه ی خون شده
فلش بک به زمانی که جیمین رفت بیرون
ویو جیمین
بیدار شدم یکم از شب که یادم اومد کلا وارد شک شدم چطوری و اتفاقاش دونه دونه به خاطرم اومد وقط تین بود که ازش انتقام بگیرم رفتم جنگلی که مال خودم بود توش یه کلبه بود که اونجا شکنجه میکردم با خشم وارد شدم
بادیگار دم در:(تعظیم کردن)سلام قربان
_اون مرده ای که دیروز اومد کجاست
بادیگارده:اون جا اخر کلبه
_(میره سراغ در)
درو محکم باز میکنه
٪چیه ها
_به چه حقی اون کارو کردی(با داد شدیدیعنی میرینی به خودت)
٪دلم خواست تو هم هیچ گوهی نمیتونی بخوری
_مطمئنی من اینجور فکرنمیکنم(با پوزخند)
٪اره فوقش میمیرم
_اره ولی مردن راحته زجر کشیدنه که سخته(نویسنده:یاد وینچنزو افتادم)
٪مثلا میخوای چیکار کنی
_سوکک
سوک:بله قربان
_وسایل شکنجه رو بیار
(وَ اینجاست که دیگه اگه بگم یه تومار میشه اینو بدونید طرف رفت کما)
ساعت داشت ¹⁰ میشد پس زنگ زدم یونگی تا بفهمم تو جلسه چیا شد
_الو سلام یونگی
¿سلام چی شده صدات چرا اینجوریه
(Help, my heart is on fire)
P¹⁷
ویو ا/تِ
هعی چی کاری ندارم بکنم حوصلم سر رفت رفتم سراغ گوشیم ³ تماس بی پاسخ از طرف هانا♡بهش زنگ زدم
+الو سلام هانا زنگ زده بوده بودی
^سلام اره ازت خبری ندارم
+بیا اینجا اگه کار نداری
^نه امروز روز تائسیس تعطیلیم
+اه اره
^کجایی بیام
+عمارت سفید
^من گوه بخورم بیام مگه نمیدونی افراد متفرقه رو چی کار میکنن
+نه و نمیخوام بدونم تو بیا
^نمیشه تو اونجا هنوز کاره ای نیستی
+کی گفته
^کاپ زدین(با ذوق)
+بالاتر
^نزار منح.رف بشم
+بیا بگم
^باشه لوکیشن رو بده
+الان میفرستم
پایان تماس
رفتم سمت در تا با بادیگاردا صحبت کنم و راضی شون کنم و با هزار بار التماس قبول کردن
بعد از رسیدن هانا
*بغل کردن*
^چطوری دختر
+بد
^چرا
+بیا بریم اتاقم حرف بزنیم
^باش
رسیدن اتاقش
+بیا بشین
^اوکی چی شده
+(یه نگاه شیطانی کرد)
^نگو
+میگم
^نگو ا/ت
+میگم
^چطوی چگونه
+میگم
^بنال دیگه
+هیچی بعد از اینکه تو قطع کردی یکی خواست بهم تج.اوز کنه و لباسامو که در اورد جیمین رسید اومدیم یه حموم رفتم یه فیلم دیدیم با خوراکی نمیدونم چم شده بود تح.ریک شدم که دیگه صلوات
^اسکل
+چیه
^هیچی
ویو هانا
فهمیدم که جیمین خودش بهش قرص داده ولی روشو نزدم
ویو ا/ت
+دیگه چه خبر
و اینگونه شد که تا ¹⁰:³⁰ زر زدن
(صدای زنگ زدن گوشی)
^بله
^باشه باشه اومدم
(قطع کرد)
+چی شده
^میگن یکی از فامیلامون رفته کما بیهوش شده باید برم
+باشه ایشالله (نویسنده : ایشالله همون اگر خدا به خواهد میشود ) زود خوب میشه خوش گذشت
^مرسی بای
+بای
از پنجره بدرقه اش کردم یه ¹⁰ دیقه ای نشستم بازی کردم تو پذیرایی که یهو صدای در اومد فکر کنم جیمین بود
چ...چییی چرا رو صودتش خون بود چرا چشماش کاسه ی خون شده
فلش بک به زمانی که جیمین رفت بیرون
ویو جیمین
بیدار شدم یکم از شب که یادم اومد کلا وارد شک شدم چطوری و اتفاقاش دونه دونه به خاطرم اومد وقط تین بود که ازش انتقام بگیرم رفتم جنگلی که مال خودم بود توش یه کلبه بود که اونجا شکنجه میکردم با خشم وارد شدم
بادیگار دم در:(تعظیم کردن)سلام قربان
_اون مرده ای که دیروز اومد کجاست
بادیگارده:اون جا اخر کلبه
_(میره سراغ در)
درو محکم باز میکنه
٪چیه ها
_به چه حقی اون کارو کردی(با داد شدیدیعنی میرینی به خودت)
٪دلم خواست تو هم هیچ گوهی نمیتونی بخوری
_مطمئنی من اینجور فکرنمیکنم(با پوزخند)
٪اره فوقش میمیرم
_اره ولی مردن راحته زجر کشیدنه که سخته(نویسنده:یاد وینچنزو افتادم)
٪مثلا میخوای چیکار کنی
_سوکک
سوک:بله قربان
_وسایل شکنجه رو بیار
(وَ اینجاست که دیگه اگه بگم یه تومار میشه اینو بدونید طرف رفت کما)
ساعت داشت ¹⁰ میشد پس زنگ زدم یونگی تا بفهمم تو جلسه چیا شد
_الو سلام یونگی
¿سلام چی شده صدات چرا اینجوریه
۴.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.